ترجمه و تلخیص از فاطمه حمزوی
وقتی ستیای بیست و سه ساله در اثر پرتاب اشتباهی یک ابزار توسط دوستش و برخورد آن با چشمهایش کاملا نابینا شد، تمام آنچه که به عنوان یک همیار داروساز آموخته بود و سابقه شغلی که در انبار دارویی کسب کرده بود بیحاصل شد. پس از گذراندن دورانی از سردرگمی و ناامیدی، ستیا در یک دوره آموزشی ویژه شرکت کرد و توانست در بیست و شش سالگی مدرکی برای آموزش به ناتوانان جسمی و ذهنی بگیرد و از همان زمان نیز در مدرسه معلولین در شهر یوگیوکارتای اندونزی مشغول به کار شود.
از آن زمان تا کنون نزدیک به سی و هفت سال گذشته و ستیا موفقیتهای فراوانی در زمینه کمک به معلولین به دست آورده است. او اولین کتابخانه گویای کشور را راهاندازی کرده، اولین باغ گیاهان همراه با خط بریل را در دانشگاه گاجا مادا پایهگذاری کرده و اولین اردوی پیشاهنگی دختران و پسران نابینا را بنا نهاده است. علاوه بر این، او توانسته شرایط را به نحوی فراهم کند که هر شنبه یک چشمپزشک، یک فیزیوتراپ، یک پزشک متخصص گوش و حلق و بینی و یک روانپزشک به مدرسه بیایند و به صورت رایگان به مشکلات دانشآموزان رسیدگی کنند.
یکی از مشکلات اصلی ناتوانان و کمتوانان جسمی فرصتهای بسیار اندک شغلی است که سبب میشود بخش اعظم این افراد برای تمامی عمر از لحاظ مالی به خانوادههایشان وابسته باشند. برای مثال در شهر یوگیوکارتا از بیست هزار ناتوان جسمی و هوشی تنها دویست نفر آنان کار دارد. نبود فرصتهای شغلی و وابستگی مالی چرخه فقر را در خانوادههای این افراد ماندگار میکند و تاثیرات سوئی نیز بر روابط اعضای خانواده میگذارد. ستیا در طول این سی و هفت سال کوشیده در جهت اصلاح این مشکل گام بردارد. وی کارش را با ایجاد اصلاحاتی در برنامههای آموزشی به کودکان ناتوان شروع کرد. این اصلاحات شامل فراهم آوردن تجارب کاری گسترده برای دانشآموزان و برپایی کارگاههای آموزشی در زمینههایی که بازار کار آن فراهم بود، میشد. از نکات برجسته کار او توجه همزمان به توانمندیها و محدودیتهای دانشآموزان و همچنین جنبه اقتصادی مهارتهایی است که برای آموزش انتخاب میکند. برای مثال در کارگاههایی که او برای تولید لباسکار، پرورش ارکیده و یا پرورش زنبور عسل برگزار میکند گروهی متشکل از دانشآموزان نابینا، ناشنوا، فلج و کمهوش کنار هم قرار میگیرند، به نحوی که هرکدام کار دیگری را تکمیل میکند و بنابراین به صورت گروهی بر ناتواناییهاییشان غالب میشوند. علاوه براین، همانطور که گفته شد وی مشاغل را با توجه به بازار کارشان انتخاب میکند، برای مثال وی با توجه به تقاضای قابل توجهی که وجود یک کمپانی صادرکننده حلزون در شهر یوگیوکارتا ایجاد کرده بود، کارگاههایی برای آموزش و تولید حلزون برای دانشآموزان مدرسه ایجاد کرد. جالبتر اینکه ستیا برای باثبات کردن کارگاههای دانشآموزان و محصولات آنها یک شبکه بازاریابی حمایتی نیز ایجاد کرده است.
ستیا برای جامه عمل پوشاندن به رویایش از کمک طیف وسیعی از افراد بهره میگیرد؛ از همسرش که معلم همان مدرسه است و خود را همچون وی وقف این رویا کرده، تا دانشگاههای شهر که کمکهای حرفهای برای ایجاد واحدهای کشاورزی هیدروپونیک (کشت بدون خاک، غالبا در آب یا ماسه) فراهم میکنند، سازمان ارکیدهدوستان اندونزی که بذرهای ارکیده را به رایگان به آنها میدهد و یا اتاق بازرگانی یوگیوکارتا که در بازاریابی محصولات دانشآموزان به آنها کمک میکند.
ستیا برای گسترش ایدههایش و کمک به حل مشکلات ناتوانان جسمی و هوشی در سایر نقاط اندونزی برنامههای بزرگی دارد؛ برگزاری سمینارهای محلی و ملی، کمک گرفتن از رسانهها، دعوت از گروههای مختلف آموزش معلولین برای مشاهده نتایج کارهایش، لابی کردن با وزارت آموزش، و تلاش برای قانع کردن اتحادیه معلمهای استثنایی برای کاربرد روشهایش. از نظر ستیا هرچقدر تعداد بیشتر و بیشتری از افراد ناتوان مرزهای نادیدنی موجود را بشکنند و آغاز به کار کنند، موفقیت آنان نقش بیشتری در پایین آوردن آن مرزها و پاک کردن کلیشههای درماندگی و وابستگی ناتوانان جسمی و هوشی خواهد داشت.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.