بازارچه دستادست

333

با مادرش به بازارچه آمده بود و در همان نگاه اول دوستش را پیدا کرده بود. با عروسک در بغلش حرف می زد، البته هنوز اسمش را نمی دانست. دنیایش از دنیای همه ما بزرگ تر بود 🙂

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.