8

کلی صفحه سیاه می شود، کد نوشته می شود، حرف زده می شود، و رای گرفته می شود تا کار جلو برود. اما داستان لوگو داستان دیگری است. بچه های گروه اول تصمیم می گیرند خودشان لوگو را بسازند. دو نمونه از کارهای فائزه را در این زمینه می توانید ببینید. او به شخصه معتقد است اگر یک سال وقت داشت و با این روند روی لوگو کار می کرد در انتهای سال به یک گرافیست ماهر مبدل می شد. اما ناظران آگاه نظر دیگری دارند!

4 پاسخ
  1. یاشار
    یاشار گفته:

    سلام به دوستان قدیمی.
    خوشحالم که برای تحقق رویاهاتون بازم دور هم جمع شدین.
    جای ما خالی!!!
    براتون آرزوی موفقیت و کامیابی دارم.

    دوستدار شما
    یاشار

    پاسخ
  2. بهزاد
    بهزاد گفته:

    یاد خاطرات چه قدر بخیر می شود وقتی به آنها می اندیشی!
    گذر زمان تلخ است و خاطره همیشه شیرین!
    این تلخی با آن شیرینی مزه ای دارد عجیب! آدم دلش ریز ریز می شود برای لحظه لحظه های خاکستری ذهن!
    وقتی یادت می افتد که یک تکه چمن بود و یک نیمکت نارنجی و یک دنیا شوق و دلهره!
    وقتی یادت می افتد زندگی جریان داشت لابه لای بوی چمن هایی که طنز قرمه سبزی شدنشان چندان دور از ذهن نبود!

    پاسخ
    • dastadast
      dastadast گفته:

      یادش به خیر، آدم هایی بودیم که حتی نمی تونستیم یک روز از هم بی خبر باشیم… اما خب به هر حال باز خوشحالم که خاطراتی داریم که مثلشو عده خیلی کمی ممکنه تجربه کرده باشن 🙂

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.