نوشته میکائیل هولمکویست
برگردان از پرستو موسوی و سپیده شهبازی
در این مقاله، من تحلیل کردهام که چگونه «کار فرومایه» که منبع مهم شکلدهی ساختار اجتماعی معلولیت است تاکنون نادیده گرفته شده است. علیالخصوص، هدف این مقاله آن است که چگونه هر فرد با انجام کارهای فرومایه میتواند «معلول» شود.
با کار کردن بر روی «وظایف فرومایه» (جدا از شرایط فیزیکی و ذهنی افراد)، به صورت رسمی و یا غیررسمی ممکن است برچسب معلول بر روی افراد گذاشته شود، به عنوان مثال ناتوان و مضر برای انجام هر نوع کار «تمیز» و «نرمال».
به این نوع کار، «فرومایه» اطلاق میشود از این جهت که افرادی که مشغول به این کار هستند، خوار و حقیر پنداشته میشوند.
این مقاله براساس دادههای جمعآوری شده از مطالعات موردی بلندمدت از کار ارائه شده توسط سازمان Swedish sheltered work[۱] تهیه و ارائه شده است.
معرفی:
ایده مشهوری در میان دانشجویان دارای معلولیت وجود دارد که «معلولیت» به طور عمده اثر ساختار اجتماعی است (رجوع شود به Corker and Shakespeare 2002; Shildrick and Price 1996). هیچ چیزی به صورت ذاتی یا «قبل از ورود فرد به اجتماع» در حالات بدنی فرد وجود ندارد که دارنده ایده تفاوت بدنی «واقعی» باشد- اطلاق واژگان «معلول» و «کمتوان» در ساختار گفتمانی جامعه ساخته شده است (Thomas 2002, 51). تحقیقات قبلی بر چگونگی معلول شدن افراد به طور عمده بر تعاملات اجتماعی خاص بنا شده است مانند تحقیقات مرتبط با تعامل کارکنان و مشتریان در سازمانهای بهزیستی (رجوع شود به Branson and Miller 2002; Scott 1969)، تعامل پزشکان و بیماران (رجوع شود به Parsons 1951; Lane 1997)، که به تحلیل چگونگی ایجاد نقش اجتماعی معلولیت میپردازد. با این وجود، تعاملات اجتماعی بین افراد تنها منبع ایجاد مفهومِ واژه «معلولیت» نیست. در جوامع معاصر، کار نقشی اصلی در زندگی افراد دارد (به عنوان مثال رجوع شود به Albrecht, Seelman, and Bury 2001; Thomas 2004). تاکنون بیشترین توجه به چگونگی تاثیر محیط کاری فیزیکی بر افراد بوده است به عنوان مثال موانع انجام کارهای «معمولی» در شرکت یا کارخانه (رجوع شود به Abberley 2002; Harlan and Robert 1998). تحقیقات گذشته توجه کمتری به اینکه چگونه ویژگیهای واقعی یک کار میتواند منجر به ایجاد حس معلولیت در بین مردم گردد، داشته است. شیوههای کار، نقش اصلی در یادگیری نقشهای اجتماعی متفاوت از طریق فرصتهای در دسترس رشد و توسعه را داراست (رجوع شود به Brown and Duguid 1991; Lave and Wenger 1991). ما با تمرین فعالیتها و وظایف متفاوت، ممکن است نقشهای اجتماعی خاصی را کسب کنیم (رجوع شود به Kolb 1984). شیوههای کار از این رو در شکلدهی «فردیت» نقش محوری دارند.
ویژگیهای کار و پیامدهای آن در شکلدهی ساختار اجتماعی هویت به صورت ویژه، مشکل برجسته مباحث معلولیت و بهزیستی است. باید به این واقعیت توجه کرد که در بسیاری از کشورهای مرفه، تاکید اخیر بر ارائه برنامههای متنوع توانمندسازی و تقویت افراد دارای معلولیت بدون کار، برای پیدا کردن شغل مناسب است. این موضوع مبتنی بر پارادایم اخیر «فعالسازی» است که بر توانمندسازی و فعالسازی افراد دارای معلولیت تاکید ویژه دارد، به عنوان مثال ارائه کار در کارگاههای آموزشی که بدین منظور طراحی شده است یا از طریق کمک هزینههایی که آنها را توانمند میسازد تا در شرکتهای خصوصی به همراه افراد غیرمعلول کار کنند ( به عنوان مثال رجوع شود به Abrahamson and Oorschot 2003; Goul Andersen et al. 2005; Serrano Pascual 2007). در این زمینه تعداد کمی مطالعات سیستماتیک در خصوص ویژگیهای کار ارائه شده در برنامههای «کار برای معلولین» و حتی مطالعات کمتری در خصوص چگونگی تاثیر این برنامهها در شکلهای فردیت و هویت افراد شرکتکننده، تا به امروز گزارش شده است. با وجود اینکه کشورهایی مانند انگلیس، نروژ، دانمارک و استرالیا به صورت نسبی برنامههای کاری بزرگی برای تقویت اشتغالزایی افراد دارای معلولیت دارند (رجوع شود به Considine 2001; Lindert 2004)، سوئد در بیشتر موارد به صورت استثنایی در این مورد بلندپروازانه رفتار کرده است. به عنوان مثالWadensjö (۲۰۰۷, ۱۳۱–۲) گزارش کرده است که «با مقایسههای بینالمللی که انجام شده، سوئد بر برنامههای نیروی کار معلولین تاکید مخصوصی دارد.» یکی از جامعترین و متداولترین برنامهها که در سوئد از سال ۱۹۷۵ به کار گرفته شده است، برنامهایست که برای «افراد دارای معلولیت کاری» طراحی شده است. این برنامه به بیش از ۱۸۰۰۰۰ نفر از سال ۲۰۰۹ به صورت یارانه در شرکتهای خصوصی، بخشهای طراحی شده برای افراد دارای معلولیت در موسسات دولتی و شرکتهای ایالتی مانند سمهال[۲] (به پاراگراف پایین مراجعه کنید) ارائه شده است. این برنامه برای کلیه افراد بین ۱۶ تا ۶۵ سال زاده سوئد و مهاجران، افراد صاحب تحصیلات دانشگاهی و غیرتحصیلکردهها در دسترس است. موسسه دولتی در سوئد مسئول اجرای خط مشیها در بازار کار است. آمارهای اخیر توسط موسسه دولتی آمار سوئد (www.scb.se) نشان میدهد که ۲۰ درصد نیروی کار سوئد از ۵.۶ میلیون جمعیت، از مشکلات پزشکی حاصل از معلولیت رنج میبرند، از این رو آنها واجد شرایط این برنامه به هنگام بیکاری هستند.
جامعترین و بلندپروازانهترین برنامه کاری برای معلولیت توسط سمهال (www.samhall.se) بوده است. این شرکت در سال ۱۹۸۰ تاسیس شد و درحدود ۲۴۰۰۰ نفر تا سال ۲۰۰۹ استخدام کرد و همچنین گردش مالی شرکت حدود ۷۲۰۰۰۰ یورو بوده است. سمهال پیمانکار، سازنده و فروشنده کالا (مانند نردبان، کمد، صندلی و وسایل تلفنهای موبایل) و خدمات (مانند نظافت، آشپزی، خدمات هتل و رستوران) به شرکتهای خصوصی و دولتی، افراد و شهرداریها است. همچنین بزرگترین شرکت ایالتی کسب و کار سوئدی است. شرکت بایستی در رقابت با سایر شرکتهای رقیب قادر به کسب سودی باشد که بتواند برای گروه هدف کار ایجاد کند. به علاوه، سمهال برای فراهم کردن نیازهای کارکنان دارای معلولیت در محیط کار علیالخصوص تطابق دادن محیط کار با نیازهای افراد دارای معلولیت سالانه از پارلمان حدود ۴۴۰۰۰۰ یورو کمک مالی دریافت میکند.
به طور مشخص، این بدان معنا است که شغل ارائه شده نبایستی زیاد پیچیده و سخت باشد، در عوض بایستی با شرایط کارکنان مطابقت داده شود. هدف دیگر سمهال براساس یکی از مدارک سازمان عبارت است از «فراهم کردن توانبخشی فردی و حرفهای، برای مثال تقویت اعتماد به نفس، افزایش استقلال و توسعه قابلیتهای افراد و ارزشمند دانستن خود.» هدف غایی سمهال آن است که استخدام فرد در شرکت سمهال به دلیل واجد شرایط شدن فرد برای استخدام در بازار کار معمولی به پایان برسد. آخرین گزارش سالانه سمهال بیان میکند که «کار در سمهال به گونهای طراحی شده است که کارمندان را توانمند سازد تا بتوانند در صورت نیاز در شرکتهای دیگر کار پیدا کنند.» فلسفه اصلی برنامه سمهال آن است که کار بایستی «پرمعنا و پرورش دهنده» باشد تا اهداف توانبخشی محقق شود. براساس مطالعه موردی بلندمدت در خصوص کار ارائه شده در سمهال سوئد که میتواند به عنوان «کار فرومایه» تلقی شود از این جهت که افراد گمارده شده به این کارها خوار شمرده میشوند، من تحلیل کردهام که چگونه «کار فرومایه» (رجوع شود به see Hughes 1951, 1962) که منبع مهم شکلدهی ساختار اجتماعی معلولیت است تاکنون نادیده گرفته شده است.
به طور خاص، هدف من آن است که نشان دهم چگونه یک فرد میتواند با انجام کارهای فرومایه به یک «فرد معلول» تبدیل شود. فرد با کار کردن بر روی «وظایف فرومایه» (جدا از شرایط فیزیکی و ذهنی افراد)، میتواند به صورت تلویحی و یا حتی رسمی «معلول» نامیده شود، برای مثال ناتوان و مضر برای انجام هر نوع کار «تمیز» و «نرمال». در این حالت کارهای فرومایه به افرادی خاص در بازار کار ارائه میشوند. افرادی که به عنوان «مشکلدار برای استخدام» شناخته میشوند ممکن است برای حل مسائل اجتماعی پرفشار مانند کارهایی که هیچ کس تمایلی به انجام آنها ندارد، کارکرد داشته باشند (Ashforth and Kreiner 1999). با ارائه دادن کارهای فرومایه به افراد دارای معلولیت به عنوان ناتوان در انجام کارهایی ویژه در بازار کار، وضعیت اجتماعی این افراد در همین حالت نگه داشته و یا حتی تقویت میشود. در این حالت کار فرومایه به عنوان مکانیزمی برای طبقهبندی براساس منطق Douglas 2002, xvii)) عمل میکند. براساس این منطق «موضوعی به عنوان فرومایه وجود ندارد، هیچ چیزی فرومایه نیست و فقط اینگونه در سیستم اجتماعی طبقهبندی میشود.» براساس این روش فکری، پدیدههایی مانند معلولیت که به صورت عینی، موجودیت آنها تجربه میشود به خود خودی ساخته فکر اجتماعی است. در این مورد خاص مبنای شکلدهی آنها از ویژگیهای کار نشأت میگیرد (برای مثال رجوع شود به Corker and Shakespeare 2002; Shildrick and Price 1996).
کار فرومایه
هیوز (۱۹۵۱,۱۹۵۹)عبارت کار فرومایه را ارائه داد و آن را به وظایف و مشاغلی که در جامعه به عنوان مشمئزکننده یا دونپایه درک میشوند اطلاق نمود. هیوز همچنین مشاهده نمود که جوامع تمایل به تفویض کار فرومایه به گروههای خاصی را دارند. سپس آن جامعه این گروهها را طرد میکند یا کار ارائه شده توسط آنها را بیاهمیت در نظر میگیرد و هیچ حمایتی از کار ارائه شده آنها نمیکند.
کار فرومایه ممکن است به سادگی از نظر فیزیکی مشمئزکننده باشد، ممکن است نشانه پایین بردن منزلت اجتماعی یا آسیبزننده به شخصیت افراد باشد. در نهایت، ممکن است نقطه متضاد مفاهیم اخلاقی باشد. معهذا، کار فرومایه تنها به معنای کارهای ثابت از پیش تعریف شده نیست و ممکن است به فعالیت اجتماعی رسمی و غیررسمی وسیعتری نیز اطلاق شود (Davis, 1984). در این حالت، هرکسی میتواند به کارهای سازمانهای خاص مانند زندانها، اردوگاه پناهندگان، پناهگاه بیخانمانها، مراجع بهزیستی و امداد به بیکاران، به عنوان نوعی از کار فرومایه نگاه کند که توسط جامعه یا سازمان بایستی براساس بعضی از هنجارها انجام شود، اما خوشایند و جذاب نیست. قطعا «فرومایگی» یک ساختار اجتماعی است، و به صورت موروثی در هیچ کار یا فردی وجود ندارد بلکه توسط افراد جامعه نامگذاری شده است. کار فرومایه در یک کار مشخص به صورت دائمی وجود ندارد، کار فرومایه در یک شغل، ممکن است مطلوب گروه دیگر به صورت انحصاری باشد (Emerson and Pollner 1975,244 و یا براساس Dick (2005, 1368))، عبارت فرومایگی اطلاق شده به کار چه از نظر اخلاقی و چه از نظر فیزیکی به دلیل نوع نگاه و نه دانش است.
از این رو، «وجه تسمیه متداول در کارهای فرومایه، ویژگیهای خاص آنها نیست بلکه تنفر عمیق افراد از این نوع کارهاست» (Ashforth and Kreiner 1999, 415). هیوز (۱۹۷۱, ۳۴۳) بیان کرده است «کار فرومایه در کلیه مشاغل به نوعی وجود دارد.» کلیه افراد بایستی «نقشی را بازی کنند که به صورت اخلاقی کمترین شرمندگی را از انجام آن داشته باشند.» افرادی که به کارهای فرومایه مشغول هستند احتمال دارد که تحقیر شوند به دلیل اینکه اطلاق «فرومایه» از نقطه نظر جامعهشناختی بیانگر فرافکنی کیفیتهای منفی فرومایگی به افراد از طریق جامعه است. افراد شاغل در این نوع کارها این فرافکنی جامعه از کارشان را بخشی از شخصیت خود میپندارند، از این رو فرآیند «شخصیسازی» و «فردیسازی» این مشکل اجتماعی مطرح است. در واقع، برای هر جامعهای برخی از افراد بایستی مسئولیت انجام کارهای فرومایه برای بقای آن جامعه را انجام دهند اما بایستی این افراد را توانمند ساخت تا خودشان را «توانا» و «نرمال» قلمداد کنند (رجوع شود به Hughes 1962, 10).
براساس اشفورت و کراینر (۱۹۹۹, ۴۱۷):
تحقیر کارهای فرومایه که توسط جامعه به افراد مشغول به این نوع کارها القا میشود، منجر میگردد که این افراد فرومایگی را بخشی از شخصیت خود بپندارند. این تحقیر ممکن است به صورت تحقیر مستقیم، کاهش احترام به این افراد، از طریق پرسیدن سوالاتی مانند «چگونه این کار را انجام میدهی؟» و یا از طریق رفتارهای تبعیضآمیز و خشن بیان شود.
این مشاهده پیامدهای اجتماعی مهمی را داراست. همانطور که داگلاس (۲۰۰۲) در تحقیق اولیه خود بیان کرده است، جامعه تمایل به کشیدن خطی بسیار متمایز بین پاکی و آلودگی مشاغل دارد. با انجام کارهای فرومایه، افراد تمایل به بازتولید هنجارها و ایدههای اجتماعی در خصوص افراد مشغول به این نوع کارها را دارا هستند و این احتمال وجود دارد که این افراد به دلیل آنچه آلودگی شغلی اخلاقی، اجتماعی و فیزیکی محسوب میشود، تحقیر و فرومایه شوند.
روش تحقیق:
در دسامبر ۲۰۰۲ من با مدیرعامل سمهال تماس گرفتم و پیشنهاد انجام مطالعهای در خصوص چگونگی استخدام افراد دارای معلولیت کاری در شرکت، و چرایی نرخ پایین ترک شغل از سمهال را دادم ( براساس آمار سمهال فقط ۳ درصد کارکنان سالانه شرکت را ترک میکنند). به عنوان دانشجویی علاقمند به مبحث تغییر و یادگیری، رسالت شرکت سمهال در خصوص «توانبخشی افراد با معلولیت کاری» برای من محرک انجام این تحقیق بود. بنابراین من به مدیرعامل شرکت توضیح دادم که من تمایل خاصی به یادگیری در خصوص اینکه چگونه «افراد با معلولیتهای کاری در شرکت سمهال توسعه پیدا میکنند» دارم. مدیرعامل شرکت این پروژه تحقیقی را پذیرفت و ۴ نفر از مدیران خود را به عنوان رابط این پروژه اختصاص داد. این پروژه در طی سال های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ به همراه دریافت اطلاعات به روز شده سال ۲۰۰۶-۲۰۰۷ انجام شد. در طی انجام پروژه، من به عنوان محقق مستقل عمل کردم و شرکت بر طبق تجربه من دخالتی در تغییر مسیر و نتایج تحقیق نداشت. در ابتدا ۴ نفر تخصیص داده شده به این پروژه، به من در برقراری ارتباط با سایر کارکنان کمک کردند. پس از آن، من اجازه برقراری ارتباط با افرادی که برای تحقیقم مهم میدانستم را بدون اخذ مجوز داشتم. آنها به من کمک کردند که با افراد مطلع دیگر در داخل و خارج سازمان ارتباط برقرار کنم. این مطالعه توسط دو بنیان تحقیق ملی سوئد بدون اعمال هیچگونه تعهدی به شرکت سمهال تامین مالی شد. در مجموع شرکت سمهال هیچگونه مداخلهای در طراحی تحقیقم نداشت. مصاحبه باز، مشاهدات شرکتکنندگان و دادههای آرشیو شده سه تکنیک اصلی جمعآوری اطلاعات در تحقیق حاضر بوده است. بسته به نیاز، من با مشاهده وقایع، گوش دادن به جملات، پرسیدن سوالات در مکالمات روزانه و مصاحبههای رسمی، شرکت در فعالیتها و مراسم، و در نهایت خواندن نوشتههای مرتبط، پروسه جمعآوری اطلاعات را تکمیل کردم.
مصاحبههای باز:
من ۱۱۹ مصاحبه با سوالات باز انجام دادم (Silverman 2006): 25 مصاحبه با کارمندان دفتری شرکت ملی استخدام (موسسه مسئول برای تخصیص افراد بیکار به سمهال)، ۵ مصاحبه با مدیران ارشد تیم، ۳۰ مصاحبه با سوپروایزها و مدیران محلی شعبات، ۵۹ مصاحبه با کارکنان با معلولیت کاری. مصاحبهها به صورت تئوری نمونهگیری شده بود (Strauss and Corbin 1998) تا نماینده درستی از گروههای سازمانی، اجتماعی و پزشکی متعدد باشد- مرد و زن، افراد دارای معلولیت جسمی و ذهنی، اعضای قدیمی و جدید، کارمندان شرکت سمهال و کارمندان استخدام شده در طرح افراد دارای معلولیت کاری و غیره. بر طبق راهنما Lincoln and Guba’s (1985) برای «نمونه گیری معنادار» در انتخاب مطلعین، هدف کلی من ملاقات با افرادی بود که توانایی و اطلاعات لازم برای پاسخگویی به سوال تحقیق من را داشتند. بسیاری از مصاحبهها با کارمندان استخدام شده در طرح افراد دارای معلولیت کاری در طی ساعات کاری و یا ساعات استراحت انجام شد و لذا سایر کارکنان و سوپروایزرها نیز در مصاحبه حضور داشتند، سایر مصاحبهها به صورت رسمی در دفتر کار شخص و یا اتاقهای کنفرانس انجام شد. به طور متوسط مصاحبهها حدود ۴۰ تا ۶۰ دقیقه طول میکشیدند و همه آنها ضبط شدهاند. سوالات من متمرکز بر خصوصیات کار ارائه شده به کارکنان بوده است در حالی که تلاش میکردم تا متوجه چگونگی تاثیر روشهای کاری متفاوت بر شکلدهی «خود» کارکنان با معلولیت کاری شوم. به علاوه، من سوالاتی در خصوص گردش شغلی، مشاوره و سایر فعالیتهای مرتبط با ایدهای که در بروشور سازمان آورده شده، ارائه کردم. این ایده عبارت است از اینکه «سمهال کارکنان خود را از طریق توسعه و محیط کار معنادار توانمند میسازد.» به طورکلی، سوالات در ابتدا به صورت کلی طراحی شده بود، اما هنگامی که تمهای اصلی در طی مصاحبه مشخص شد، مانند اینکه کارها تکراری و ساده هستند، در مصاحبههای بعدی در سوالات اعمال شد (Spradley 1979). به عنوان مثال، در طی مطالعات آزمایشی که حدود ۷ هفته طول کشید، سوالات بسیار کلیتر از سوالات مطالعات اصلی بود که حساسیت و آگاهی من نسبت به موضوع تحقیق افزایش پیدا کرده بود (Strauss and Corbin 1998).
مشاهده شرکتکنندگان:
مشاهدات نیمه آشکار نیز در این تحقیق اجرایی شد (Hammersley and Atkinson 1995). من در ۱۰ سایت در مناطق متفاوت سوئد که چهار تا از آنها دو بار بازدید شد؛ مشاهدات تحقیق را اجرا کردم. این سایتها توسط رابطان تحقیق به من معرفی شدند. آنها به درخواست من که سایتها بایستی ترکیبی از سایتهای شهر و حومه و دربرگیرنده تولیدات محصولات و خدمات شرکت باشد، پاسخ مثبت دادند. من احساس نکردم که این سایتها به گونهای انتخاب شده است که فقط بیانگر جنبه خاصی از فعالیت شرکت باشد. به طورکلی، رابطان تصویر کلی از همه فعالیتهای سمهال را با معرفی سایتها، ارائه دادند. برای دستیابی به اعتبارسنجی اولیه در خصوص سایتها، من از مجلات توزیع شده شرکت بین کارکنان و گزارشات متعدد ارائه شده و پیشنهاد شده توسط سمهال استفاده کردم. همچنین من ۵ گزارش دولتی در خصوص سمهال که بین سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۵ منتشر شده بود و اطلاعات تکمیلی در خصوص شرکت و مشتریاتش ارائه داده بود را مطالعه کردم.
هر مشاهده حدود ۱۰ روز کاری طول کشید. به محض ورود به هر سایت توسط مدیر کارخانه به عنوان محقق دانشگاه به کارکنان معرفی میشدم. هنگام اقامتم در سایت، لباسی مشابه کارکنان دارای معلولیت داشتم، با آنها غذا میخوردم و ساعتهای استراحت قهوه و غیره را با آنها میگذراندم. سه بار به اقامت در خانههای کارکنان دعوت شدم. هدف من ضرورتا، کار کردن مانند کارکنان بود. بسته به نوع کار، با دیگران در کارهایی مانند نظافت، تعمیرات، بایگانی، تولید غذا، ساخت اسباب و وسایل منزل مشارکت داشتم. به عنوان مثال، با ۸ کارمند دیگر، غذاها و نوشیدنیهای آماده را در جعبههای پلاستیکی بستهبندی میکردیم و با ماشین بین افراد (عمدتا) سالمندی که در شهر Härnösand (شمال سوئد) زندگی میکردند، توزیع میکردیم. ما بستهها را هر روز مطابق با مسیرهای تعیین شده، توزیع میکردیم. در حین کار، من با کارکنان در خصوص سمهال، شغل و کارشان صحبت میکردم. رویکرد پرسش کردن بسیار منعطف بود، هر چند که با آشکار شدن تمها، سوالهای ویژهتری پرسیده شد (Spradley 1979). فعالیتهای مشاهدهای از جهت اینکه درک عمیقتری از فعالیت کاری سمهال ارائه میداد، حائز اهمیت بود. جملات گفته شده توسط کارکنان و سوپروایزرها و تجربه من تا حد امکان در دفتر یادداشت به صورت لغت به لغت و نزدیک به زمان اتفاق افتادن آنها ثبت میشد. یادداشتها، هفتهای یک بار رونویسی میشد. به طورکلی، مشاهدات من با آشکار شدن تمها، ساختاریافتهتر و متمرکزتر شد، به عنوان مثال در خصوص اینکه کارها چگونه سازماندهی و انجام میشوند.
دادههای آرشیو شده:
سه منبع از دادههای آرشیو شده جمعآوری گردید. منبع اول مجلات کارکنان سمهال بود ( به نام , Samhall i Fokus (‘Samhall in Focus’)). منبع دوم اطلاعات، ۱۰ گزارش دولت در خصوص سمهال بود که در فاصله سالهای ۱۹۸۰ و ۲۰۰۵ به چاپ رسیده است (به نام Statens Offentliga Utredningar (SOU) (‘State official enquiries’)). عمدهترین آنها گزارشی ۲۰۰ صفحهای است که شامل معاملات اقتصادی شرکت برای دستیابی به اهداف رسمی و اظهار نظرات در خصوص سازماندهی کارها بوده است. سومین منبع اطلاعات، کتابهای نوشته شده درباره سمهال توسط کارکنان حاضر و اسبق بوده است (رجوع کنید به Aulin 2001). برای مثال یکی از کارکنان اسبق روابط رسانه شرکت کتابی در سال ۱۹۹۰ چاپ کرده است که در آن تجربه شخصی کار خود را به عنوان مدیر سمهال بیان کرده است (مراجعه شود به Rådahl 1990). تمامی نوشتهها به زبان سوئدی است.
یافتههای تحقیق:
سمهال بیکارانی را استخدام میکند که توسط سیستم کدگذاری معلولیت ۱۴ تایی اداره کار ملی به عنوان «افراد دارای معلولیت کاری» طبقهبندی شدهاند. چندین مطالعه دولتی (برای مثال رجوع شود به SOU 1991:67; SOU 2003:95 ) بیان کردهاند که افراد بعد از بیکار ماندن برای مدت زمان نسبتا بلندی درگروه «افراد دارای معلولیت کاری» طبقهبندی شدهاند. در بسیاری از موارد هیچ نشان عینی از معلولیت فیزیکی یا ذهنی در دسترس نیست. مشتریان به صورت پزشکی دارای معلولیت طبقهبندی میشوند به دلیل اینکه برای واجد شرایط شدن در برنامههای کاری بایستی در این دستهبندی قرار گیرند (رجوع شود به Holmqvist 2008; Johansson and Skedinger 2005). بنابراین، معلولیت کاری ضرورتا یک موضوع نشات گرفته از نارسایی تایید شده پزشکی نیست بلکه نتیجه تمایل اداره کار ملی به ساخت افراد به عنوان معلول برای دلایل متفاوت اجتماعی و سیاسی است. برای مثال، در یکی از مطالعات دولتی مشاهده شده است که «مهاجران- به طور خاص در کلان شهرها- به برنامه کاری معلولین در سمهال به دلیل مشکلات زبان و نه معلولیت پزشکی تخصیص داده شدهاند.» (SOU 2003:56, 193)
با داشتن چنین پیشزمینهای نباید چندان تعجبانگیز باشد که بسیاری از افرادی که در برنامه کاری افراد دارای معلولیت سمهال کار میکنند به هنگام ورود به سمهال خودشان را دارای معلولیت نمیدانستند. بر طبق گفته یکی از افرادی که به تازگی استخدام شده: «احساس می کنم که فریب خوردم. من فقط کمی مشکلات شنوایی داشتم که با سمعک به راحتی مشکلم برطرف میشود. من در ابتدا به دلیل بیکار بودن به این مرکز آمدم.» یکی دیگر از کارکنان جدید بازگو میکند که «معلولیت چندان بزرگی در مورد من وجود ندارد و من فقط مانند بسیاری دیگر از افراد خارج از اینجا، به دنبال کار بودم.» و یکی از همکارانش بیان کرده است که «من معلول نیست و فقط اینجا کار میکنم به دلیل اینکه جای دیگری نتوانستم کار پیدا کنم.» یکی از کارکنان اداره کار ملی بیان کرده است که بیشتر کارجویان «اصلا دوست ندارند که در گروه افراد دارای معلولیت طبقهبندی شوند به دلیل اینکه خودشان را توانمند و نرمال محسوب میکنند.» یکی از سوپروایزرهای سمهال شاهد مقاومت شدید استخدام شوندگان در خصوص طبقهبندی شدن به عنوان دارای معلولیت بوده است. یکی دیگر از سوپروایزرها بیان کرده است که کارمندان تازه وارد به هنگام ورود به شرکت «خودشان را معلول نمیدانند.»
اما پس از گذشت زمان، بسیاری از این افراد شروع به پذیرفتن خودشان به عنوان دارای معلولیت میکنند (برای مشاهدات مشابه رجوع کنید به Aulin 2001; Rådahl 1990 ). یکی از کارکنانی که برای شرکت به مدت یک سال کار کرده است تعریف میکند «سمهال به من فهماند که من معلول هستم برای همین اینجا کار میکنم.» مقام رسمی در اداره کار ملی تایید کرد که در نهایت بیشتر کارمندان خودشان را همانگونه که سمهال به آنها نگاه میکند میپذیرند، به عنوان مثال معلول کاری: «آنها در نهایت تشخیص ما را میپذیرند.» یکی از کارکنان، مهاجر از یوگسلاوی سابق و فارغالتحصیل مهندسی، که به عنوان کارگر تمیزکار برای ۵ سال در این شرکت مشغول به کار است گفته است که «من یاد گرفتم که معلولم.» اتفاقی برای «خود» افراد در دوره کاریشان در سمهال میافتد. به رغم تلاش رسمی شرکت برای توانبخشی افراد در پیدا کردن کار خارج سمهال، فقط ۳درصد شرکت را ترک میکنند. براساس مشاهدات سوپروایزرهای شرکت، بیشتر افرادی که پیشنهاد کاری از خارج سمهال دریافت میکنند حاضر به ترک شرکت نیستند به دلیل اینکه متقاعد شدهاند که دارای معلولیت هستند:
«بعد از حدود یک سال، آنها تغییر میکنند، میپذیرند که دارای معلولیت هستند و تمایل به ماندن در شرکت را دارند.»
در مصاحبهها با افراد دارای معلولیت کاری، نویسندگان بیان کردهاند که «افراد دارای معلولیت کاری از فراهم ساختن و کنار آمدن با مشاغل خارج سمهال خودداری میکنند»، دلیلش تصور آنها در خصوص جراحاتشان، معلولیتهایشان و سایر مشکلاتشان است که برای آنها در بازار کار محدودیت ایجاد میکند (رجوع شود به SOU 1997:64, Appendix 1, p. 25).
یکی از کارمندان برای من بازگو کرد که «هنگامی که در شرکت تازهوارد بودم، ایمان داشتم که به زودی شرکت را ترک میکنم، خیلی فعال بودم و برای کارهای دیگر اپلای میکردم، برای خودم برنامهها داشتم، اما الان مشکلم را پذیرفتهام.»
کار فرومایه در سمهال
تبدیل فرد از فردی «توانا» در پیش از ورود به سمهال که شاید در برخی موارد دچار «اختلال» باشد، به «فرد دارای معلولیت کاری» که برای کار تمام وقت مناسب نیست، میتواند به دلیل نوع پیشنهاد شغل از طرف سمهال باشد، که با پیشنهاد «کار فرومایه» از نظر اجتماعی، افرادی معلول از آنها میسازد. در ادامه شغلهای پیشنهاد شده توسط سمهال را تحلیل میکنیم و بر اساس تعریف هیوز (۱۹۵۸،۱۲۲) از کار فرومایه، به عنوان کاری که از نظر جسمانی، اجتماعی یا اخلاقی، باعث لکه دار شدن فرد میشود، پیامدهای بالقوه آن را توضیح میدهیم. همانطور که توسط اشفورت و کراینر (۱۹۹۹) گفته شده، لکه دار شدن جسمانی به شغلی اشاره دارد که با زباله، مرگ، و مانند اینها سروکار دارد. لکه دار شدن اجتماعی هنگامی اتفاق میافتد که شغل به طور مداوم با افراد به حاشیه رانده شده در ارتباط است یا فعالیتهای آن باعث احساس تحقیر میشود. لکه دار شدن اخلاقی در شغلی وجود دارد که دارای ویژگی عدم صداقت است یا فرد شاغل روشهای فریب و نفوذ را به کار میگیرد. یک فرد شاغل معمولی در سمهال درگیر مشاغلی میشود که شامل همه این موارد میشوند و این موضوع شاید توضیح دهد که چرا اغلب آنها در نهایت هویت معلول کاری را میپذیرند.
لکه دار شدن جسمانی
یکی از کارمندان بخش استخدام ملی (سازمانی که مسئول استخدام افراد دارای معلولیت جویای کار در سمهال است) میگوید «کار در سمهال مناسب و دارای منزلت اجتماعی نیست». یکی از همکارانش اینطور توضیح میدهد:
«من به برخی از مکانهای تحت قرارداد با سمهال رفتهام و تاثیر ناخوشایندی رویم گذاشته است، مثلا آنها زبالهها را تفکیک میکنند و افراد دارای معلولیت روی خط تفکیک زبالههای پلاستیکی کار میکنند. آنجا اشیا تیز وجود داشت و محیط پر سروصدا و کثیف بود… فکر میکنم جای بسیار بدی برای کار کردن بود.»
کارمند دیگری ادعا میکند «اگر عموم مردم بفهمند آمار بیماری و مشکلات در سمهال چه اندازه است درباره وضعیت آنجا تعجب خواهند کرد.» به همین دلیل از نظر او بهتر است سمهال در آینده «بیشتر شبیه یک محیط عادی کار باشد» و «از این محیط ناخوشایند که کارکنان در آن احساس بیهودگی میکنند فاصله بگیرد.»
در سمهال امکانات خشکشویی به سه بخش اصلی بین سه تیم کاری از افراد دارای معلولیت تقسیم شده است: «طبقهبندی»، «شستن» و «تمام کردن». یکی از سرپرستان توضیح میدهد که «ما در اینجا افراد مناسب را در مکان مناسب داریم». گروه طبقهبندی لباسهای کثیف را میگیرند و براساس شماره مشتری، رنگ، درجه حرارت و غیره در جعبههای مختلف دستهبندی میکنند. سرپرست توضیح میدهد که پیدا کردن افراد نرمالی که چنین کارهایی را انجام دهند دشوار است چون «گاهی باید لباسهای خیلی آلوده با بوهای بد را خشکشویی کنیم». یکی از کارکنان دارای معلولیت که در این بخش کار میکند میگوید «این کار به من احساس بیارزشی میدهد. پیش از آن که به سمهال بیایم در یک دفتر کار میکردم. اما این کار چندشآور است. رییسم به من گفت که هیچ فرصت شغلی دیگری وجود ندارد.»
در گزارشی در مجله سمهال ماجرایی درباره یکی از کارکنان نوشته شده است که براساس قراردادی بین سمهال و مک دونالد، در مک دونالد کار میکرد. شغل او کار کردن در آشپزخانه یا پاسخگویی به مشتریان نبود (شغلهای بسیار معمولی در مک دونالد که اغلب به وسیله بچه مدرسهایها، مهاجران یا افرادی با سطح تحصیلات پایین انجام میشوند). در عوض، این فرد دستشوییها و آشپزخانه را تمیز میکرد، و دستمال کاغذیها و نیهای داخل قفسهها را تعویض میکرد. چند عکس، تلاش مردی را نشان میداد که زانو زده و در حال سابیدن داخل دستشویی است. بسیاری از کارکنان سمهال از تجربه تحقیرآمیز تمیزکاری رنج بردهاند (Aulin 2001). یکی از آنها میگوید «فکر میکردم تجربه و تواناییهایم مورد توجه قرار میگیرند، حالا اما کاری را انجام میدهم که هیچ فرد سالمی نمیخواهد انجام دهد.»
در ناحیه دیگر سوئد، سمهال با باشگاههای سوارکاری محلی برای انجام «کارهای فرومایه» به وسیله افراد دارای معلولیت قرارداد دارد. به نقل از یکی از کارکنان، از بین بردن علفهای خشک، تمیز کردن زمین، تمیز کردن رستوران و دفتر باشگاه سوارکاری، تمیز کردن جعبههای اسب و غیره از جمله این کارهاست. آن طور که یکی از همکارانش میگوید «هیچ کس دیگری دوست ندارد این کارها را انجام دهد». «حتی دخترانی که در باشگاه سوارکاری هستند دیگر این کارها را انجام نمیدهند». بنابراین کارکنان سمهال مجبورند کارهایی با کمترین میزان جذابیت را انجام دهند، کارهایی که دختران جوان «توانا» که اعضای این باشگاه سوارکاری هستند خواهان انجامش نیستند. یکی از دخترها میگوید «این کارها خیلی کثیف و خیلی چندش آورند». مدیر باشگاه سوارکاری میگوید «کارکنان سمهال برای این کار عالی هستند، میدانید افراد دارای معلولیت زیاد درباره بو و صدا حساس نیستند، آنها خوشحالند که شغلی برای انجام دادن دارند». در شرایطی مشابه تحت قراردادی با شهرداری محلی، کارکنان سمهال در خانهها کارهایی برای سالمندان انجام میدهند که کارکنان عادی دوست ندارند انجام دهند، مثل شستن فرد سالمند، کمک کردن به آنها در رفتن به دستشویی، تمیز کردن لباسهایشان و مانند اینها. یکی از کارکنان میگوید «این کار برای افراد دارای معلولیت عالی است، کاری ساده و غیرپیچیده است. به علاوه ما به عنوان افراد حرفهای میتوانیم بیشتر روی مسائل پیشرفتهتر مانند مشاوره و مراقبت پزشکی تمرکز کنیم و آنها میتوانند کارهای ساده را انجام دهند». یکی از کارکنان دارای معلولیت میگوید «کمک به سالمندان برای دوش گرفتن یا دستشویی رفتن مهم است، اما خیلی خوشایند نیست. این کاری نیست که من آرزویش را داشته باشم.»
یکی از اعضای تیم مدیران رده بالای سمهال در یکی از مصاحبهها به من میگوید «هر روز تعداد بیشتری از مردم سوئد تحصیل میکنند و نمیخواهند کارهای ساده را انجام دهند، این کاملا درست است، اما کارهای ناخوشایند زیادی در این کشور هست که باید انجام شوند و طبیعت سادهای دارند، اما افراد کمی خواهان انجام این کارها هستند». او بازار آینده مهمی برای سمهال پیش بینی میکند «در کالیفرنیا مهاجران غیرقانونی مکزیکی زیادی وجود دارند که کارهایی را انجام میدهند که ما میتوانیم تحت عنوان شغلهای کارگر بَر انجام دهیم.»
لکه دار شدن اجتماعی
کارکنان جدید سمهال در تیمهای کاریای جای میگیرند که کارکنان قدیمی سمهال هم در این تیمها حضور دارند، جایی که انتظار دارند آموزش مناسبی برای انجام شغلهای مختلف ببینند. یکی از آنها میگوید:
«در ابتدا، تلاش کردم که نرمال باشم، اما کمکم برای سازگار شدن با آنجا شروع کردم به احمقانه رفتار کردن، مثل نوعی بازی برای همدیگر بود. من اغلب باید خودم را هم سطح دیگر اعضای گروه میکردم تا بتوانم با آنها کار کنم، تو باید بتوانی خودت را به روش آنها توضیح دهی. در چنین وضعیتی این خطر وجود دارد که شما خودتان را به خاطر سیستم واقعا تغییر دهید، و روزی خودتان هم شبیه آنها شوید.»
مرد دارای معلولیتی که در قسمت کارگاه بستهبندی کار میکند با ادغام شدن گروههای مختلف کارکنان مخالف است و مثال میزند که «آنها ما را با کمتوانان ذهنی در یک گروه قرار میدادند». او ادامه میدهد «ما آن قدر مریض نبودیم که با آنها که واقعا مریض بودند سازگار شویم، اما در آخر ما هم ممکن بود همان قدر مریض شویم». در خانه سالمندانی که سمهال با آن قرارداد داشت، کارکنان سمهال برای نگهداری از سالمندان با اختلال دمانس مناسب تشخیص داده شدند. این سالمندان برای داشتن حس خوب به محیطی نیاز داشتند یک زندگی کُند و آهسته داشته باشد. کارکنان غیرمعلول این شغل را غیرجذاب میدانستند. یکی از سرپرستان سمهال میگوید «بسیاری از سالمندان و به خصوص افراد دچار اختلال دمانس در مورد مسائل ذهنی دچار اختلال عملکردی هستند». به همین دلیل «افراد دارای معلولیت برای کمک به آنها مناسبتر از افراد عادیاند.»
بیشتر افراد دارای معلولیتی که با آنها ملاقات شد گزارش کردند شغلهایشان یکنواخت و حتی تحقیرآمیز است و کمکی به توانبخشی آنها نمیکند. یکی از آنها که در بخش مرمت اسناد در آرشیو کار میکرد میگوید: «آنها میگویند کارمان بامعنا و باعث رشد است، اما نشستن و چسب زدن به برگهها تا آخر روز چطور باعث رشد میشود؟ همه آنچه که میشنویم این است که باید رشد کنیم، اما این اتفاق نمیافتد». شخص دیگری معتقد است که سمهال «افراد کاملا سالم» را استخدام میکند که ناچارند تا مغز استخوان در انبوهی از شغلهای یکنواخت و فاقد معنا کار کنند، مشاغلی که بازار آزاد از مدتها قبل آنها را به صورت ماشینی انجام میدهد. همکاران من از وقتی به سمهال آمدهاند در دستها و شانههایشان احساس درد میکنند، دردی که قبلا نداشتند». یکی از کارکنان دارای معلولیت باور دارد «اعتماد به نفس» آنها نه تنها افزایش نیافته بلکه با کار کردن در سمهال بدتر شده است «آنها مجبورت میکنند شغلهای ساده درمانی را انجام دهی که در نهایت تو را به این نتیجه میرساند که هیچ کار نمیتوانی بکنی». یکی دیگر از کارکنان میگوید «اگر اعتماد به نفست خوب باشد، اینجا بدتر میشود. بعد از مدتی احساس بیارزشی میکنی». و فرد سومی میگوید «شما در اینجا مظلوم واقع میشوید و بعد این فکر را بهتان القا میکنند که وقتی شکست میخورید باید بروید». چندین مرد جوانتر درباره زمانی صحبت میکنند که در سمهال شروع به کار کردند «من بارها شنیده بودم سمهال یک کار موقت است، یک گام در مسیر. به جای اینکه جذب اینجا شوید، شایستگیها و ظرفیتهای شما از بین میروند. اگر در هنگام ورود از نظر شغلی معلول نباشید، به زودی خواهید شد.»
لکه دار شدن اخلاقی
در بسیاری از موارد محلهای کار وابسته به سمهال نزدیک به بیمارستانها یا موسسات درمانی مانند کلینیک صدمات کمر و اورژانس روانپزشکی است. کارگاه سمهال که بستهبندیها در آنجا انجام میشوند در «جاده اینستیتوشن» قرار دارد که براساس صحبت سرپرست آنجا «با احترام به کارکنان، اما نامی بدشگون است». محل کار دیگری همسایه کلینیک روانپزشکی جوانان و چند موسسه درمانی دیگر است که اهالی اطراف به آنجا «دهکده احمقها» میگویند. یکی از کارکنان جدید دارای معلولیت در یکی دیگر از مکانهای کار وابسته به سمهال که در محوطه صنعتی عادی و در همسایگی دیگر شرکتها قرار داشت میگوید قبل از اینکه به آنجا برود احساس راحتی نمیکرد «وقتی با ماشین از اینجا رد شوید، میتوانید ببینید که مردم دارای معلولیتاند، بعضی در راه رفتن مشکل دارند، بعضی ها از واکر استفاده میکنند. من فکر میکردم آنها همه احمق هستند». یکی از سرپرستان میگوید «بسیاری از کسانی که در سمهال کار میکنند خجالتزدهاند، آنها یک ایستگاه زودتر از اتوبوس پیاده میشوند تا معلوم نشود کجا کار میکنند، ما سرپرستان هم ممکن است همین کار را بکنیم. ما میدانیم مردم درباره سمهال چطور فکر میکنند.»
در برخی از محلهای کاری که تحت قرارداد با سمهال هستند، کارکنان سمهال لباس همان مکان را میپوشند در حالی که باید لباس کار سمهال را بپوشند. دیگران لباسهای سمهال را میپوشند اما نشان سمهال را از روی آن میکَنند. یکی از کارکنان میگوید «ما فقط میخواهیم مثل بقیه باشیم». یکی از افراد دارای معلولیت شاغل در کارخانههای سمهال میگوید به مردمی که نمیشناسد میگوید جوشکار است «و اگر سوالات بیشتری بپرسند میگویم کابینتهای حمام را جوشکاری میکنم و با اکراه ممکن است بگویم در سمهال کار میکنم.» در نهایت بسیاری از افراد دارای معلولیت احساس میکنند که سمهال برچسب «کارخانه نقص» خورده است. یکی از کارکنان میانسال که چند سال است در سمهال کار میکند میگوید «اغلب فکر میکنم از وقتی اینجا کار میکنم مجبور شدم معلول باشم. تا قبل از شروع کار در سمهال اینطور فکر نمیکردم. اما از وقتی تمام روز را با افراد دارای معلولیت گذراندم، شاید خودم هم مریض شدم.»
آنچه عموم مردم از سمهال میدانند بیشتر چیزی شبیه یک کارگاه_سرپناه است که معمولا کارهای کمتر پیچیده و کمتر مورد تقاضا در آن انجام میشود. در نتیجه، گاهی سمهال به عنوان یک اصطلاح برای افراد دارای معلولیت در رسانهها و گفتگوها به کار میرود و این موضوع روی نظر کارکنان سمهال راجع به خودشان تاثیر میگذارد. یک تصور غلط رایج درباره سمهال توانایی ناکافی کارکنان به دلیل معلولیتشان است. مثلا ماجرایی در روزنامه محلی آمده بود که کارکنان شهرداری شهر هانرسند چطور به اخباری درباره کار کردن کارکنان سمهال برای سالمندان در کارهای سادهای مانند خشکشویی، تمیزکردن و شستن ظرفها که از وظایف شهرداری بود واکنش منفی نشان دادند. یکی از کارکنان شهرداری توضیح داد «وجود سمهال در اینجا به معنای کار بیشتر برای ماست، ما مجبوریم مسئولیت آنها را هم بپذیریم». یکی از مدیران سابق سمهال می گوید:
«همه آنچه راجع به توانبخشی و مراقبت در سمهال گفته میشود حرف مفت است. اگر فرد دارای معلولیتی یک بار برای کار به کارخانه بیاید مطمئناً فرار از آنجا و رفتن به شغل دیگر برایش غیرممکن می شود. یک ناتوانی به ناتوانیهای قبلیش اضافه میشود، ناتوانی کار کردن در محل کاری برای افراد دارای معلولیت.»
نتیجه گیری
یافتههای بالا مطمئناً محدودند و اهمیتشان باید در بستر وسیعتری بررسی شود. کافی است بگوییم که اغلب کارهایی که توسط سمهال عرضه میشوند باعث کاهش عزت نفس افراد است و برخی از افراد حتی از نظر جسمانی و روانی هم بدتر شدهاند. این کارها معمولا تکراری، یکنواخت و گاهی مستلزم برخورد با مواد و ضایعات آلودهاند، تا حدی که میتوانند «فرومایه» شمرده شوند. حتی مدیران و کارکنان اداری دفتر استخدام ملی سمهال شهادت میدهند که مقداری از کار سمهال تحقیرآمیز و خوارکننده است. در حقیقت آنها حس میکنند حس غرور و عزت نفسشان به وسیله شغلهای پیشنهاد شده به افراد دارای معلولیت آسیب میبیند. به نظر نمیرسد که کیفیت کار با تغییر محیط کار تغییر کند، مثلا این اتفاقات چه در یک مکان واحد یا در محلهای جداگانه، رخ میدهند. در مکانهای جداگانه کارکنان سمهال در مقایسه با دیگر کارکنان غیرمعلول باید کارهای غیرجذابتری انجام دهند. کارکنان دارای معلولیت و همین طور مدیران سمهال کار کردن در سمهال را مایه خوار شدن دانستهاند، چون سازمان این باور عمومی را در جامعه ایجاد میکند که سمهال کارجویانی با کمترین شایستگی و ظرفیت را استخدام میکند «افرادی با معلولیت کاری».
از نظر بینالمللی سوئد اغلب مدلی از وضعیت رفاه را پی گرفته است که سیاست توانمندسازی را در قبال افراد دارای معلولیت دنبال میکند و این موضوع علاقهمندی زیادی ایجاد کرده است، سمهال میتواند جواهری بر تاج این سیستم باشد. در سوئد به طور عمومی این باور وجود دارد که افراد دارای معلولیت از اختلالات زیادی رنج میبرند، که میتواند جسمانی یا روانی باشد، و باید شغلی به آنها عرضه شود که به طور بالقوه باعث توانمندیشان شود و آنها را وارد اجتماع کند. این «سیاست توانمندسازی» برای افراد دارای معلولیت همانطور که پیشتر گفته شد مختص سوئد نیست و در اروپا محبوب است. اساس فکری برنامههای توانمندسازی آن است که افراد دارای معلولیت در وضعیت زیست پزشکی به سر میبرند، مثلا از نظر شغلی معلولند و نیاز به توانبخشی و توانمندسازی دارند و بنابراین باید از طریق یک سیستم رفاهی وارد جامعه شوند. با توجه به یافتههای این پژوهش، برنامههای بازار کار برای افراد دارای معلولیت با عرضه کارهای کمارزش و ناتوانکننده ممکن است ناخواسته باعث ایجاد ناتوانی در افراد شود. کاری که به افراد پیشنهاد میشود ممکن است بر ساختار «خود» تاثیر بگذارد (نگاه کنید به Brown و Duguid 1991؛ Lave و Wenger 1991). با اجرای شعار «کار برای افراد دارای معلولیت» کارهایی مانند آنچه سمهال عرضه میکند، مشاغلی برای افراد دارای معلولیت قلمداد میشوند که با محدودیتهای جسمانی و روانی تناسب دارند و این خطر به وجود میآید که افراد خودشان را بدون توجه به وضعیت پزشکیشان همیشه ناتوان ببینند. فعالیتهای کاری با وجود این قانون، کارکنانی معلول «تولید میکنند». همان طور که قبلا ذکر شد «فرومایگی» یک ساختار اجتماعی است: فرافکنی کیفیت منفی آنچه که با کثیفی و پستی ارتباط دارد به افرادی که کارهای فرومایه انجام میدهند، باعث میشود این افراد توسط جامعه «فرومایه» هم دانسته شوند. در زمینه کاری «معلولیت کاری» یک نمونه گویا از فرومایگی مرتبط با کار است.
در این نظریه مفهوم کار فرومایه این توانایی را دارد تا بر سیاستهایی که هدف آنها جمع کردن افراد معلول در یک جا و جدا کردن آنها از بازار کار عادی است نور بتاباند. این اتفاق با عرضه کار فرومایه به صورت سازماندهی شده رخ میدهد. وظایف کاری فرومایه ممکن است شهروند دارای معلولیت را محروم یا ناتوان کند تا بتواند در سیستمی که بر این اساس طراحی شده به خوبی عمل کند، اما نه در بیرون از این سیستم. با پذیرش نقش اجتماعی افراد «دارای معلولیت» و اینکه آنها میتوانند «کنشگران مولدی» باشند و وظایفی را انجام دهند که برای افراد قدرتمند، موفق و توانا بسیار ناخوشایند، پرخطر، یا خستهکننده است، هنجاری آشنا بازتولید میشود که افراد معلول را شهروندانی با قابلیت کمتر معرفی میکند.
با وجود مشاغلی که با ویژگیهای بیارزش کردن توسط سمهال عرضه میشود، چاره چیست؟ و آیا سمهال یک استثناست، تصویری از سازمانی که هدف خوبی دارد اما به دلایل مختلف به سمتی میرود که به نقطه مقابل هدفش ختم میشود؟ اکثریت صد و هشتاد هزار نفری که در سوئد دارای معلولیت کاری به شمار میآیند در سمهال کار نمیکنند. آنها به وسیله کارفرماهای معمولی و با کمک هزینه یا سازمانهای حمایت از افراد دارای معلولیت تحت مدیریت شهرداریها استخدام شدهاند. این مطالعه، اولین مطالعه درباره ویژگیهای مشاغل عرضه شده به افراد دارای معلولیت در سیستم رفاه حال حاضر سوئد است. در حال حاضر هیچ گونه دادهای وجود ندارد که نشان دهد وضعیت در دیگر برنامهها مشابه یا متفاوت است. همچنین طبق دانش من هیچ گزارشی برای مقایسه وجود ندارد که نشان دهد در بازار کار کشورهای دیگر چه نوع کارهایی به افراد دارای معلولیت عرضه میشوند. امید است این پژوهش دیگر دانشجویان رشته معلولیت را تحریک کند تا به تحقیق درباره کار عرضه شده به افراد دارای معلولیت در سیستم رفاه معاصر بپردازند و زمینههایی را برای بحث درباره ایجاد کار بامعنا و مفید برای همه شهروندان فراهم کنند.
برای دانلود نسخه کامل فصلنامه دستادست درباره معلولیت و جامعه کلیک کنید
منبع:
Disabled people and dirty work
[۱] Sheltered work به کارهای تعریف شده در سازمان هایی اطلاق می شود که برای استخدام معلولین به صورت خاص تعریف شده است.
[۲] Samhall
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.