نوشته سارا پارکر هریس، مایجا رنکو و کِیْت کالدوِل[۱]
برگردان از حمیدرضا واشقانی فراهانی[۲]
چکیده
فضای اقتصادی امروزی رهیافتی خلاقانهتر به افزایش بازار کار برای افراد دارای معلولیت طلب میکند و کارآفرینیهای اجتماعی میتوانند مسیری دیگرگون پیشرو بگذارند. با این حال، درباره عوامل عامتر موثر بر کارآفرینی اجتماعی افراد دارای معلولیت چیز زیادی نمیدانیم. با استفاده از دادههای تجربی استخراج شده از بحثهای گروهی متمرکز با کارآفرینیهای اجتماعی برای افراد دارای معلولیت و مصاحبه با ذینغعان کلیدی فعال در حوزه سیاستگذاری، معلولیت و کسبوکار، این پژوهش تحلیل خود را در تلاقی کسبوکار و مطالعات معلولیت بر میسازد، تا بتواند بررسی کند کدام عوامل بر فرصت مشارکت برابر افراد دارای معلولیت در بازار کار اثرگذار هستند. یافتهها حاکی از آن هستند که اگر میخواهیم ظرفیت کارآفرینی اجتماعی را برای افراد دارای معلولیت بهتر درک کنیم، باید به عوامل سیاسی-اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی توجه کنیم.
نکات کلیدی و ضرورتها:
- برخلاف توجه به کارآفرینی اجتماعی به مثابه راهبردی در اشتغال افراد دارای معلولیت، درباره عملی کردن آن چیز زیادی نمیدانیم.
- این پژوهش برای بررسی نقش دولتها، حمایت مالی و فرهنگ در کارآفرینی اجتماعی برای افراد دارای معلولیت، میان معلولیت و کسبوکار پل میزند.
- برای فهم بهتر عوامل موثر بر کارآفرینی اجتماعی، با فعالان دارای معلولیت در کارآفرینیهای اجتماعی و متخصصان فعال در سیاستگذاری، معلولیت و کسبوکار گفتوگو کردیم.
- در بسط سیاستی که پشتیبان فرصت برابر در ایجاد کارآفرینی اجتماعی باشد، چنین پژوهشی ضروری است.
مقدمه
در طول دورههای فراز و نشیبهای اقتصادی، اشتغال اهمیتی حیاتی مییابد. در آمریکا تنها ۲۰.۵% افراد دارای معلولیتِ در سن اشتغال در بازار کار مشارکت دارند و در مقابل ۶۹.۱% افراد بدون معلولیت شاغلند (Bureau of Labor Statistics, 2013). همچنین موانع ساختاری، فرهنگی و اقتصادی، سیاستها، برنامهها و اقدامات رایج را با محدودیت مواجه کردهاند (Predeaux et al. 2009; Stapleton & Burkhauser 2003; Scotch 2001). و افراد دارای معلولیت همچنان مشکلاتی را تجربه میکنند که سیاستهای اشتغال توان حل آن را ندارند (Livermore & Goodman 2009; National Organization on Disability 2010).
کارآفرینی با این باور که رشد اقتصادی و تغییر نگرش را تقویت میکند، عنصری ضروری برای اقتصاد سالم انگاشته شده است (Swedberg 2000). ایجاد کارآفرینی همچنین به عنوان راهبردی برای ورود جمعیتهای نابرخوردار مانند اقلیتهای قومی یا مهاجران در بازار کار داخلی مورد استفاده بوده است (Bates 1997; Robb and Fairlie 2009; Sanders and Nee 1987). از لحاظ تاریخی نیز تعهد کارآفرینی در راستای تحرک اجتماع بوده است (Bates 1997; Sarachek 1978). با این حال، در زمینه معلولیت، چنین ایدئولوژیای تقویت کننده گفتار غالب مسئلهدار (Titchkosky 2007) نوپدرسالاری است (Batavia 2001). در ادامه پیشروی خود، افراد دارای معلولیت وارد شدن در حیطه کسبوکار و کارآفرینی اجتماعی را برگزیدهاند [بنابراین] اهمیت دارد که بررسی کنیم که چقدر ساختارهای قدرت بر ادغام گروههای نابرخوردار اثر میگذارند (De Clercq and Honig 2009). علاوه بر این، ضمن آنکه نباید موجب ناامیدی افراد دارای معلولیتی شویم که در جستوجوی راهی برای دستیابی به خوداتکایی، امنیت شغلی و استقلال هستند، باید جهانبینی مطالعات معلولیت را در به چالش کشیدن پارادایمهای [ظاهراً] رهاییبخش (Mercer 2004; Oliver 1997) به کار گیریم.
چرا کارآفرینی اجتماعی؟
این پژوهش به عنوان یک پروژه آزمایشی برای ایجاد پیوندی میان مطالعات معلولیت و حوزه کسبوکار شروع شد که به خلاء میان نظریه، سیاستگذاری و عمل پاسخ دهد. بعدتر روشن شد که برای این «خلاء» نیاز به پاسخی در اجتماعی محلی است و یافتهها حاکی از نیاز به درخواست اطلاعات بیشتر و پرسشهای نقادانهتری هستند که به عمقی ژرفتر از سطح موضوع بپردازند. با این که کارآفرینی و خوداشتغالی افراد دارای معلولیت پیش از این مورد مطالعه قرار گرفته است، از لحاظ نظری و عملی، کارآفرینی اجتماعی کیفیتی متفاوت با آن دارند. این پژوهش، به عنوان اولین تحلیل تجربی کارآفرینی اجتماعی افراد دارای معلولیت در شیکاگو، دیدگاهی منحصر به فرد درباره مسئله فوری اشتغال افراد دارای معلولیت ارائه میکند.
ارائۀ کارآفرینی اجتماعی و وجه ممیز آن از کارآفرینی تجاری، ضرورت توجه به مشکلات و مسائل اجتماعی به جای پرداختن به نیاز بازار است. کارآفرینی اجتماعی موفق صرفاً سود مالی در پی ندارد، بلکه مولّد منفعتی اجتماعی است (Austin, Stevenson, and Wei-Skillern 2006). از همین منظر، کارآفرینی اجتماعی ظرفیتی برای ایجاد تغییر اجتماعی دارد که کسبوکار تجاری فاقد آن است. رویکردهای موجود به کارآفرینی اجتماعی سه رهیافت انتفاعی[۳]، غیرانتفاعی[۴] و ترکیبی[۵] [از این دو] را شامل میشود. انگیزه ایجاد ارزش اجتماعی از طریق عمل و اصول دادوستد زیر بنای این مدلهاست (Austin, Stevenson, and Wei-Skillern 2006).
برخی از موفقترین کارآفرینیهای اجتماعی برای حل مشکلاتی که خودشان با آن روبهرو بودهاند، از تجربه عینیشان از آن مشکل راهکارهایی مرتبط و موثر خلق میکنند (Shaw and Carter 2007; Zahra et al. 2009). افراد دارای معلولیت میتوانند دیدگاهی منحصر به فرد به نیازهای اجتماعی برآورده نشده داشته باشند و تجربه خود را برای برساختن راهکارهای جدید و خلاقانه به کار گیرند (Reid 2004).
نباید فراموش کنیم که کارآفرینی اجتماعی تنها یکی از راهبردهای ممکن و پرشمار برای اشتغال است. همه اهل کارآفرینی اجتماعی نیستند. در واقع همه هم میل ندارند به کارآفرینی اجتماعی بپردازند. با این حال آن افرادی که میخواهند این کار را انجام دهند، باید از فرصتی برابر برای انجام آن، شامل دسترسی به منابع، پشتیبانی و اطلاعاتی (Parker Harris, Renko, and Caldwell 2013) که به اندازه کافی در بازار به آنها فرصت موفقیت یا شکست بدهد بر اساس شایستگیهای خودشان، برخوردار باشند. این مسئله بستگی به این دارد که تا چه حد اقتصاد-سیاسی نهادیشده و عوامل اجتماعی-فرهنگی دسترسی به چنین فرصتهایی را ممکن میکنند.
زمینه:
افراد دارای معلولیت، تاریخی از تحت ستمبودگی و جداسازی دارند که طرد و محرومیت از اشتغال، هم در سطح ساختاری و هم در سطح فرهنگی، بازتابی از آن است. از نظر ساختاری، طرد افراد دارای محدودیت در کار و بنابراین مساوی دانستن معلولیت با ناتوانی در اشتغال، عنصر تعریف کننده معلولیت در مدرنیته بوده است (Hahn 1985; Oliver 1990). از لحاظ فرهنگی، رهیافت اقتصادی به معلولیت، که ارزشآفرینی را از حیث مشارکت به مثابه نیروی کار اندازه میگیرد، گفتاری نظری[۶] را به اقتصاد سیاسی سرایت میدهد و موقعیت افراد دارای معلولیت را در آن تعیین میکند. برخلاف این [واقعیت اجتماعی طرد]، چنین رویکردی مرزها و محدودیتهای برساختۀ اجتماعی و سیستماتیک را که توانایی فرد در بازار کار را تحت تاثیر قرار میدهند، به رسمیت نمیشناسد (Charlton 1998; Russell 2002). مشابه با دیگر اقلیتها، طرد افراد دارای معلولیت خودش را در پیشداوریهای اجتماعی و کردارهای تبعیض آمیز نشان میدهد.
بافتار بازار کار برای افراد دارای معلولیت
حدود ۵۴ میلیون فرد دارای معلولیت در ایالات متحده زندگی میکنند (Office of Disability Employment Policy 2011)، در حالی که تنها نیمی از جمعیتِ در سن اشتغال[۷] آنها در بازار کار هستند. بسیاری از افراد دارای معلولیت که میخواهند و میتوانند کار کنند، یا بیکار هستند یا در کار دستکم گرفته میشوند[۸] (National Organization on Disability 2010) که نتیجهاش حقوق کمتر و امنیت شغلی پایینتر است (Houtenville & Ruiz 2012; Kaye 2009). داغ ننگ[۹]، تبعیض در استخدام و سایر اشکال تبعیضهای شغلی فرصتهای کاری برای نیروی کار دارای معلولیت را محدود میکنند. قوانین ضد تبعیض در کاهش برخی از این محدودیتها نقش داشتهاند؛ با این حال قانونگذاری برای حقوق معلولیت[۱۰] به تنهایی برای غلبه بر محدودیتهای چندگانه ساختاری و فرهنگی که افراد دارای معلولیت با آنها در جستوجوی کار مواجه میشوند، کافی نیست. دولت برای بهبود در [وضعیت] این چالشهای سیاستی به دنبال راهکارهایی مبتکرانه میگردد و توجهی فزاینده به ظرفیتهای کارآفرینی اجتماعی معطوف شده است.
رویکردهای مبتکرانه به اشتغال
دهه ۱۹۸۰ شاهد رشد در فعالیتهای کاسبکارانه در جهان بودیم که بخشی از این ناشی از چرخش از اقتصاد کینزی[۱۱] به نئولیبرالیسم بود و شامل احیای تجارتهای خرد، افرایش تاکید بر ابتکار برای رقابت بهتر در بازار، و تشویق تجارت و اشتغالزایی برای خنثی کردن دغدغههای مربوط به بیکاری گسترده ناشی از کاهش اشتغال صنعتی میشد (Swedberg 2000). کارآفرینی واجد منافع بسیاری برای افراد دارای معلولیت است که اشتغال در شکل سنتی خود از آنها بیبهره است، مانند استقلال بیشتر، امکانیابی فرد برای تنظیم سرعت کار و برنامه برای خود، کاهش مشکلات مربوط به حمل و نقل هنگامی که مرکزیت کسب و کار در خانه خود فرد است و حمایت مداوم تامین اجتماعی (Office of Disability Employment Policy 2001).
در ادبیات پژوهشی مطالعات معلولیت مفاهیم «خوداشتغالی»[۱۲] و «کارآفرینی» معمولاً به جای هم به کار میروند (Yamamoto, Unruh & Bullis 2011). بر خلاف این اما در ادبیات پژوهشی تجارت، خوداشتغالی به منزله انجام کاری برای سود شخصی تعریف میشود (Le 1999). خوداشتغالی جایگزینی رایج برای اشتغال مزدی است. در خوداشتغالی تاکید بر کار است و هدف نیز تامینِ خود فرد. میزان مولد بودن یا نبودن آن مهم نیست. اما کارآفرینی قرار است چیزی جدید و مبتکرانه به بازار اضافه کند و این تمایزی روشن به آن در مقایسه با خوداشتغالی میبخشد (Swedberg 2000).
این تمایز نقشی اساسی در بحث درباره بهبود مشارکت در اشتغال افراد دارای معلولیت دارد (ن.ک Parker Hariss, Renko & Caldwell 2013). اغلب فرصتهای شغلی جدید را تجارتهای خرد میسازند (Kane 2010; Neumark, Well &Zhang 2011). این ایجاد اشتغالزایی را بیشتر کاسبکاران انجام میدهند (Shane 2008). هنگام به وجود آوردن راهبردهای اشتغال پایدار، ایجاد کسبوکارهای جدید توسط خود افراد دارای معلولیت بسیار کلیدی است. اما صرف تشویق کسبوکارها به خوداشتغالی اثر کمی بر کاهش فقر دارد زیرا هدف اصلی تامین یک نفر است. تنها ۱۳.۶% افراد خویشفرما در ایالات متحده فرد دیگری را [برای کمک به انجام کار] استخدام میکنند. آنچه بدان در مقیاسی وسیعتر نیاز داریم در واقع سیاستی است که ایجاد کسبوکارهای رشدمحور و مبتکرانه توسط افراد دارای معلولیت را درک و تشویق کند. کسبوکارهایی که چهبسا منتهی به استخدام سایر افراد دارای معلولیت نیز شود.
به موازات چرخش از رویکرد خیریهای و جبرانی به سوی رویکرد مبتنی بر حقوق مدنی، برنامههایی مانند کارآفرینی اجتماعی که در راستای قدرتمندسازی افراد دارای معلولیت برای دنبال کردن ابتکار در اشتغال طراحی شدهاند، در حال تکثیراند. با این حال درک نابسندهای از این که این راهبرد را چگونه باید عملی کرد وجود دارد. علاوه بر این، نگرانیهای قابل توجهی درباره همدستی کارآفرینی اجتماعی با نئولیبرالیسم در دورههای ریاضت اقتصادی وجود دارد. نباید دستیابی به خوداتکایی مالی بدل به توجیه جدید پدرسالارانهای برای کاهش یا حذف خدمات عمومی و حمایتهای تامین اجتماعی شود. بسیاری از این برنامهها اقداماتی بازتوزیعی هستند که برای تضمین فرصتهای برابر نهادینه شدهاند. یافتههای ما نشان میدهند فرصتهای برابر برای افراد دارای معلولیتی که با توسعه کارآفرینی اجتماعی در بازار کار سروکار دارند، یعنی جایی که در آن به صورت سیستماتیک به آنها محرومیت تحمیل شده است، امری ضروری است.
مسئلهپردازی کارآفرینی اجتماعی
برای کاوش در کُنْهِ موضوع کارآفرینی اجتماعی و معلولیت، مجادلات اخیر درباره صنایع گودْویل[۱۳] را در نظر آورید. توجه به نمونه گودویل به برجسته کردن گرهگاه معلولیت و کارآفرینی اجتماعی و مشکلات برآمده از شرایطی که در آن کارآفرینی اجتماعی در حوزه معلولیت برآمده از نگرشی خیریهای باشد، کمک میکند. در حالی که بسیاری گودویل را یک نهاد خیریهای میدانند، این نهاد یکی از اولین کارآفرینیهای اجتماعی است که اصولی برای خود تعیین کرده است (Friedman 1943). این اصول در «الگوی تجارت خوب» این نهاد آمده و مقوم تعهدش به کارآفرینی اجتماعی است. ماموریت گودویل نیز کاملاً با موضوع اشتغال افراد دارای معلولیت پیوند خورده است: «تا هنگام رکود دهه ۱۹۳۰[۱۴] گودویل نه تنها آمادگی داشت تا به افراد نیازمند کمک کند، بلکه میتوانست افراد دارای معلولیت را که غالباً درهای صنعت به رویشان بسته بود توانبخشی کند» (Friedman 1943, 1).
در حوزه تجارت، گودویل به عنوان الگویی از کارآفرینی اجتماعی، که اخیراً به اتحاد کارآفرینی اجتماعی پیوسته است، – پیوندی که سابقه و موقعیت این شرکت در این حوزه را نشان میدهد- مورد ستایش بوده است (Gridon & Hasenfeld 2012; Lawson-Zilai & Nitze 2011). اما این «حسن نیت»[۱۵] با خشم و انزجار در جامعه افراد دارای معلولیت مواجه شده است. در تابستان ۲۰۱۲، فدراسیون ملی افراد نابینا[۱۶] پیشقراول کارزاری با همراهی ۴۵ سازمان دیگر در حوزه معلولیت شد، کارزاری که به خاطر پرداخت کمتر از حداقل دستمزد به کارگران دارای معلولیت در گودویل، خواهان بایکوت این شرکت بود (Danielson 2012). همزمان شورای ملی معلولیت نیز گزارشی منتشر کرد که پیشنهاد میکرد قانون کار منصفانه و استاندارد[۱۷] باید به علت خاطر تبعیضآمیز بودن و تعارض با برنامههای موجود در سیاستها و قوانین تعلیق شود (National Council on Disability 2012).
گودویل نمونهای از آن دسته از روابط کار یارانهبگیر و تفکیک شده از روابط قانونی کار است که رویکردی خیریهای به اشتغال افراد دارای معلولیت دارد (Scotch, 2001). رویکردی که افراد دارای معلولیت را افرادی منفعل و «ابژه کار خیر» میپندارد، نه «سوژههایی ذیحق» (UNCRPD 2010). افراد دارای معلولیت مدت زمانی طولانی است که موضوع ماموریتهای اجتماعی تجارت هستند. ابتکار عمل در اشتغال افراد دارای معلولیت بر سرمایهگذاری افراد دارای معلولیت در حوزه معلولیت نیست، بلکه مبتنی بر سرمایهگذاری افراد دارای معلولیت در بازار آزاد است.
ماموریت کارآفرینی اجتماعی اساساً این نیست که کارکنانی دارای معلولیت را به کار بگمارد، اسم چنین کاری خوداشتغالی است، نه کارآفرینی. کارآفرینی باید واجد چیزی مبتکرانه یا در جهت تغییر باشد (Dees 2001). ماموریتی برای ایجاد فرصت رشد مهارتها برای کار در آینده میتواند یک کارآفرینی اجتماعی بالقوه باشد. این چیزی است که گودویل مدعی آن است (Walling & Turner 2010). اما، چنین شرکتهایی که به کارکنان خود دستمزدی کمتر از حداقل دستمزد میدهند، در حال سوءاستفاده از تمهیدی غیرقابل قبول هستند که با ماموریتشان در تعارض است. در نتیجه عملشان از هدف دور میشود و اعتبار این نوع از کارآفرینی اجتماعی را به سخره میگیرد.
هدف این پژوهش افزودن بر دانشمان درباره کارآفرینی اجتماعی، به مثابه یکی از راهبردهای اشتغال افراد دارای معلولیت است. در این پژوهش از دادههای کیفی که از بحثهای گروهی متمرکز با کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت و مصاحبه با ذینفعان کلیدی که در حوزههای سیاستگذاری، معلولیت و کسبوکار فعالیت میکنند، استفاده میکنیم.
روششناسی[۱۸]
این پژوهش بخشی از پروژهای بزرگتر با روشهایی ترکیبی است (Parker Harris, Renko & Caldwell 2013). بحثهای گروهی متمرکز با صاحبان کارآفرینان اجتماعی و مصاحبه با ذینفعان کلیدی به دنبال کاوش در این سوال است: چه عواملی بر ظرفیت کارآفرینی اجتماعی در راستای فراهم کردن فرصتهای مشارکت برابر برای افراد دارای معلولیت در ایالات متحده، اثرگذارند؟ جذب مصاحبهشوندگان و شرکتکنندگان بحثهای گروهی در پیوند با بخشی از پروژه بزرگتر، یعنی ارزیابی منابع اجتماع محلی[۱۹] که ارزیابیای از اطلاعات و منابع موجود برای کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت در شیکاگو بود، انجام شد. از این طریق رابطانی پیدا کردیم که اطلاعیههای جذب مصاحبهشونده را به صورت نسخههای کاغذی، الکترونیکی و مناسبسازی شده توزیع کردند.
بحثهای گروهی متمرکز فهمشان از کارآفرینی اجتماعی را مستقیماً از افراد دارای معلولیتی کسب کردهاند که فعالانه در فرآیند مشارکت داشتند و میتوانند برای مشورتهای سیاستی و دادن صدا به گروههایی که به صورت سیستماتیک به حاشیه رانده شدهاند در تصمیماتی که بر زندگیشان اثر میگذارد، استفاده شوند (Graham & McDermott 2006; Krueger & Casey 2000; Madriz 2003). چهار بحث گروهی متمرکز با استفاده از راهنمای بحث گروهی متمرکز با پایان باز با کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت انجام شد. پژوهشگران [در انتخاب مشارکتکنندگان] از ابزار غربالگریای[۲۰] که شامل ترکیبی از معیارهای معلولیت و معیارهای مربوط به کسبوکار بود، استفاده کردند:
- وضعیت معلولیت. شناسایی به عنوان فرد دارای معلولیت
- سن اشتغال. بین ۱۸ تا ۶۴ سال سن
- محل. ساکن محدوده شیکاگو
- کارآفرینی اجتماعی. انتفاعی، غیرانتفاعی، مرکب؛ در بازار فعال باشد؛ دارای ماموریت اجتماعیِ محوری باشد؛ هدفش رشد اقتصادی باشد؛ بخواهد دیگران را استخدام کند و فقط برای خود فرد نباشد
- نقش. به شکلی یکپارچه در پی توسعه ایدهای استارتآپی باشد
- وضعیت تجاری. موقعیت فعلی رشد تجاری
مصاحبهها نیز با این ذینفعان کلیدی (۱۹ نفر) انجام شد: نمایندگان دولت محلی و دولت ایالتی از بخشهای معلولیت، اشتغال، آموزش، کسبوکارهای خرد؛ نهادهای ترویجی مربوط به معلولیت و خدمات دهندگان؛ کارآفرینیهای اجتماعی در بخش معلولیت؛ و نهادهای مالی. مصاحبهها یا به صورت حضوری یا با تلفن و با استفاده از مصاحبهنامه باز انجام شد تا نظرات و تجربیات در مورد فرصتهای اشتغال، تصمیمگیری برای شروع کارآفرینی اجتماعی، عوامل موثر بر رشد کارآفرینی اجتماعی، نقش کارآفرینی اجتماعی در سیاستهای مربوط به اشتغال، و شرایط فعلی بازار، جمع شوند.
یافتهها
نقش دولت
برآمدن نئولیبرالیسم توجه انتقادی به تنش میان دولت و بازار را در پی داشته است (Centeno & Cohen 2012). نئولیبرالیسم یار غار ایدئولوژی بازار آزاد است و خواهان مقرراتزدایی[۲۱] و آزادی از مداخله دولت است با این توهم که بازار میتواند و باید خود تنظیمگر باشد. اما از طرف دیگر برای مشارکت برابر افراد نابرخوردار و محروم در بازار، نیاز به نهادینه شدن حمایتهایی است که فرصتهایی برابر در اختیار آنان بگذارد. این تنش در تجربه کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت و ذینفعان کلیدی نیز خودنمایی میکند.
ذینفعان کلیدی که در مصاحبه مشارکت داشتند درباره نقش دولت در حمایت از کارآفرینیهای اجتماعی افراد دارای معلولیت دو موضع داشتند؛ اینکه دولت باید نقشی فعال داشته باشد یا مداخله نکند. در سطح فدرال [یا همان ملّی] بسیاری از ذینفعان معتقد بودند که دولت نباید درگیر این موضوع شود زیرا چنین کمکی در تعارض با «رویّه بازار آزاد» است. اما در سطح ایالتی و محلی ذینفعان اذعان داشتند که ضروری است نظامهای حمایتی مشوقهایی برای کار و بودجهای فراهم کنند که نهادهای ذیربط خدمات لازم را ارائه کنند. یکی از سیاستگذاران در این باره میگوید:
من فکر میکنم دولت میتواند نقشی ظریف در بخش اختصاص بودجه داشته باشد. من معتقدم که جامعه باید از حیث این که چگونه به آنها که با محدودیت مواجه هستند کمک میکند، مورد قضاوت قرار گیرد. به این معنا بله [باید کمک شود]. به نظر من این نقش نباید تهاجمی باشد. دولت باید نقش فراهم کننده بودجه و اطلاعات داشته باشد و کمک کند تا کارآفرینیهای اجتماعی واجد شرایط لازم برای کسبوکار [رسمی] شوند، اما اگر قرار باشد در بحث تجربه و دانش به دولت متکی شویم، اشتباه کردهایم. (لَری، توسعه نیروی کار)
اغلب مشارکتکنندگان دارای معلولیت معتقد بودند که برای موفقیت در امور کسبوکار خود لازم است دولت در بُعد خدمات آموزشی و مهارتآموزی، نهادینه کردن بازار-محور مشوقها و کاهش عوامل بازدارندۀ حاصل از سیاستهای موجود که فقط مربوط به سودآوری و توسعه دارایی هستند، بیشتر درگیر شود. تعداد معدودی نیز فکر میکردند که دولت باید نقشی حداقلی داشته باشد که ظاهرا بیشتر مربوط به حس تحت کنترل بودن و شکاکیت نسبت به اعمال نفوذ دولت بود که از تجارب منفی قبلی ناشی میشد.
آیا نهادهای دولتی به ابتکار عملهای اجتماعی اعتقادی دارند؟
بسیاری از کارآفرینیهای اجتماعی اداره کسبوکارهای خرد[۲۲] را که نهادِ دولتی مستقلی است که برای کمک به افراد در شروع، ایجاد و توسعه تجارت تاسیس شده، به عنوان مدلی خارج از رده ارزیابی میکنند. با این که ذینفعان کلیدی، این نهاد را منبعی ارزشمند تلقی میکنند، افراد دارای معلولیت، کاملاً معتقد بودند چنین نهادی و برنامههایش، رهیافتی مرسوم به توسعه کسبوکار دارد و به عنوان عاملی بازدارنده در برابر بالقوگی نوآورانه کارآفرینیهای اجتماعی عمل میکند.
دوست دارم ببینم که بالاخره اداره کسبوکارهای خرد، وارد قرن ۲۱ شده و پذیرفته که کسبوکارهای خرد دیگر مانند چیزی که بعد جنگ جهانی بودند، نیستند. خیلی از ما بر فکر و سهمِ دسترنج[۲۳] و نوشتن کتاب و آموزش در خدمات مبتنی بر دانش متکی هستیم که ارزشی قابل توجه برای جامعه دارند. اما فکر نمیکنم این اداره متوجه این تکامل یافتن از تجارت ماسه-سیمانی به کسبوکار مبتنی بر دانش یا کسبوکار مبتنی بر اینترنت شده باشد. من دوست دارم از سوی این اداره، فرصتهای حمایتی مالی مستقیمتر و بیشتری برای کارآفرینیهای اجتماعی ببینم. (کِوین، مرد، ۵۵ ساله).
مشارکتکنندگان بیان میکردند که نهادهای دولتی که از کسبوکارهای کوچک جریان اصلی حمایت میکنند، اسم کارآفرینی اجتماعی را حتی نشنیدهاند. علاوه بر این، علیرغم رشد علاقه به خود اشتغالی، کارآفرینی و کسبوکار اجتماعی برای افراد دارای معلولیت، فراهمکنندگان خدمات توانبخشی حرفهآموزی همچنان بر رویکردهای قدیمیِ ورود به اشتغال رقابتی[۲۴] متکی هستند (Parker Harris, Renko & Caldwell, 2013).
آیا مشوقهای مربوط به بازار، بازارهای کاذب ایجاد میکنند؟
در میان مشارکتکنندگان در بحثهای گروهی متمرکز، مشوقهای مخصوص افراد دارای معلولیت جهت شروع به کسبوکار مانند اعتبارات و تخفیفهای مالیاتی، نوعی سرمایهگذاری کمهزینه قلمداد میشد که میتواند نشانگر تعهد دولت به راهبرد اشتغالزایی برای افراد دارای معلولیت باشد. ذینفعان کلیدی اما رویکرد عملگرانهتری به موضوع داشتند. مثلاً نهادینه شدن قراردادهای سهمیهای با دولت[۲۵] میتواند تضمین کند که درصد مشخصی از زنجیره تامین یک شرکت از طریق کسبوکارهای افراد دارای معلولیت تامین میشود. اما این رویکرد، در صورتی که در بازار به تعداد کافی کسبوکارهای افراد دارای معلولیت وجود نداشته باشد، موثر نخواهد بود. یکی از مشارکتکنندگان که در حوزه توسعه کسبوکار شاغل است، این بحث را مطرح کرد که قراردادهای سهمیهای، بازار کاذب ایجاد میکند. در تجربه او، با این که بسیاری از کسبوکارهای زنان و اقلیتها به خاطر این قراردادهای سهمیهای رشد کردند و سودآور شدند، دست آخر، در مواجهه با این که خودشان به تنهایی بتوانند در بازار رقابت کنند، خود را دست و پا بسته دیدند. قراردادهای سهمیهای میتوانند در بالاتر بردن سطح بازی مفید باشند، اما «در نهایت باید این را دریافت که جایی قرار است این [حمایت] تمام شود. (Harold, Local Government and Enterprise Development).
نیاز به اصلاحات در سیاستها
کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت، با جزئیات درباره نیاز به روزآمدسازی سیاستهای دولتی درباره معلولیت، خصوصاً در زمینه اشتغال، تامین اجتماعی و سلامت حرف زدند. این سیاستها از نظر آنها بیجهت محدودکننده بود و توسعه کسبوکار را با مشکل روبهرو میکرد. پیشنهاد مشارکتکنندگان در بحث گروهی حول این موارد میچرخید: تضمین دسترسی و فرصتهای برابر؛ فراهمکردن مشوق برای آنها که افراد دارای معلولیت را در کنار سایر افراد اقلیت صاحب کسبوکار به رسمیت میشناسند؛ تشویق ادارات تامین اجتماعی برای پرداختن به مشکل محدودیت دارایی در تامین اجتماعی؛ ایجاد برنامههای گذار برای افرادی که نیاز به مراقبت یا کمک پزشکی دارند تا ترسی برای از دست دادن بیمه درمانی خود در صورت شروع کسبوکار خود نداشته باشند؛ توسعه راهحلهای خلاقانه برای درگیر کردن بخش توانبخشی حرفهای و شبکههای کاریابی در حمایت از توسعه کسبوکارها از طریق تامین امنیت منابع و حمایت از استارتاپها؛ استفاده بهتر از ابزارهای موجودی که استفاده بهینه از آنها نمیشود مانند مشوقهای کار و برنامههای بلیط کار[۲۶]. ذینفعان کلیدی نیز در اینکه محدودیتها در مزایا و محدودیت دارایی عواملی بازدارنده در برابر کارآفرینی اجتماعی به عنوان راهی پایدار برای اشتغال افراد دارای معلولیت است، همعقیده بودند: حتی اگر در کار خودت خبره باشی و پول کافی و مشاوره خوب هم داشته باشی، وقتی بخواهی کارآفرینی اجتماعیای راه بیاندازی که با کمک عمومی تامین مالی شود دشوار است.
این محدودیتها ظاهراً بیش از آن که انگیزه مشارکتکنندگان را کاهش دهند، انگیزهبخش آنها در شروع کارآفرینی اجتماعی بودند. با این حال، علیرغم آنکه این افراد دارای معلولیت بسیار برای موفق شدن انگیزه داشتند، میدانستند عدم موفقیت تاوان هم دارد. اگر کسبوکارهای افراد دارای معلولیت شروع به از دست دادن سود کند، جای کمی برای اشتباه وجود دارد. اگر کارآفرینی آنها شکست بخورد، باید دوباره برای دریافت حمایت مالی عمومی اقدام بکنند و بعید نیست که در پاسخ به آنها گفته شود دیگر صلاحیت دریافت این کمک از بخش عمومی را ندارند. این در حالی است که آنها همچنان با همان تبعیضهایی دستوپنجه نرم میکنند که آنها را واداشته بود به دنبال اشتغال بدیل باشند.
نقش حمایت مالی
یکی از چالشهای اولیه کارآفرینیهای اجتماعی دسترسی به سرمایه است، هم هنگام شروع و هم هنگام توسعه دادن به کار. به خاطر رکود اقتصادی، رویکرد کلی مناسبات مالی تغییر کرده است. گرفتن وام دشوارتر شده است. مشارکتکنندگان میگفتند که بانکها خوش ندارند که به خاطر کارآفرینیهای اجتماعی ریسک کنند، خصوصاً اگر آن کسبوکار مطابق با الگوی «مرسوم» کسبوکار نباشد. ضمن آنکه عوامل مختص به معلولیت نیز موجب ایجاد موانع بیشتری در مسیر دریافت کمک مالی میشوند (ن.ک Parker Harris, Renko & Caldwell, 2013). از آنجا که افراد دارای معلولیت در انباشت و دسترسی به سرمایه با مشکل روبهرو میشوند، هنگام شروع کسبوکار در موقعیتی بسیار نابرابر قرار دارند. این درباره سایر گروههای به حاشیه رانده شده نظیر زنان یا مهاجران نیز صادق است. با این حال برخلاف سایر گروههای به حاشیه رانده شده، هزینههای جانبی مربوط به معلولیت نیز برای آنکه بتوان با دیگران رقابت کرد وجود دارد:
مجبوری برای خرید فنآوریهای کمکی هزینه کنی اگر دارای معلولیت باشی. و شاید هم نیاز داشته باشی که یک پول اضافهای برای نیازهای کسبوکار یا نیازهای خودت دستوپا کنی. اگر ۵۰۰ دلار هزینه کنی تا یک کوسن مخصوص ویلچر بخری، برای لپتاپت هزینه نکردهای که. (سین، کار آفرین دارای معلولیت و کنشگر)
مصاحبه با ذینفعان کلیدی نشان میدهد که نهادهای وام دهنده درباره هزینه و فایده مربوط به معلولیت آگاه نیستند و بنابراین این هزینهها و فایدهها را هنگام تصمیمگیری درباره حمایت مالی از این کسبوکارهای کوچک در نظر نمیگیرند. علاوه بر این، کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت در مواجهه با اقدامات مربوط به دریافت وام، همچنان با نگرشهای تبعیضآمیز درباره «توانایی»هایشان و این که آیا میتوانند کسبوکاری موفق راه بیاندازند روبهرو میشوند. یکی از افراد دارای معلولیت تجربه خود در جستوجو برای وام را این طور توصیف میکند: «[بانکها] میترسند که موضوعات مربوط به سلامت من، بر میزان مولد بودن من تاثیر بگذارد، و راستش تاثیر هم میگذارد. من نمیتوانم روزی ۱۴ ساعت کار کنم مگر این که از لحاظ جسمی لطمه ببینم؛ این که ۱۴ ساعت کار کنم اصلاً ممکن نیست» (ساموئل، مرد، ۲۷ ساله). چنان نگرشهایی نشانگر بیمیلی بانکها در ریسک کردن روی معلولیت فرد است، و الزاماً به خود آن کسبوکار یا خود آن شخص مربوط نیست.
نقش حمایت مالی با موضوع موفقیت گره خورده است. تخصیص حمایتهای مالی به توسعه کارآفرینیهای اجتماعی، به طور ضمنی سرمایهگذاری روی افراد دارای معلولیت به مثابه صاحبان کسبوکار و تایید پایداری این راهبرد برای اشتغال نیز هست. متقابلاً محدودیت در حمایت مالی و خدمات، مدعاهای سیاستهای مربوط به اشتغال افراد دارای معلولیت را تضعیف میکند. این تعارض، نشانگر موج تازهای از پدرسالاری است (Batavia, 2001) که به قیمت قربانی کردن عدالت توزیعی تمام میشود (Danermark & Gellerstedt, 2004). افراد دارای معلولیت تشویق میشوند تا بدون توجه به موانع سیاسی-اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی که آنان را به حاشیه میراند، برای دستیابی به موقعیت بالاتر و تحرک اجتماعی[۲۷] (Bates, 1997; Rizzo, 2007) با هم رقابت کنند. از این رو، سیاستهای مربوط به این موضوع باید پیشرفت کنند نه پسرفت. اگر کارآفرینی اجتماعی میخواهد که گزینهای پایدار باقی بماند، حمایت دولت و موسسات استقراضی خصوصی ضروری است.
نقش فرهنگ
کلیشههای فرهنگی منفی یکی از مقولات غالب در گفتوگوها و مصاحبهها بود. داغ ننگ همراه با معلولیت مرزهایی نگرشی بر میسازد که بر انتظارات افراد درباره قابلیتهای خودشان و انتظارات سایرین اثرگذار است. مشارکتکنندگان در بحث گروهی متمرکز از تجربۀ دشوار «جدی گرفته نشدن» در نقش صاحب مشروع و ذیحق یک کارآفرینی و کسبوکار میگویند: «گاهی تو این دنیای داروینی[۲۸] طوری به ما نگاه میکنن که انگار نمیتونیم رقابت کنیم» (آلن، مرد، ساله)؛ «… چون من دارای معلولیت هستم، یعنی نمیتونم صاحب یه کسب و کار باشم» (مارتا، زن، ۲۹ ساله). افراد دارای معلولیتی که صاحب کارآفرینی اجتماعی هستند، متفقالقول بودند که بازخوردهای منفیای که گرفتهاند، بیش از آنکه مربوط به ظرفیتهای کارشان باشد، مشخصاً مربوط به معلولیتشان بوده است. پیشفرضهای سالمسالارانه میتواند افراد دارای معلولیت را از استفاده از فرصتها منصرف کند، ضمن آنکه موانعی نهادی در حوزه سیاستگذاری و حمایت مالی نیز بر میسازد.
تغییر این باورهای سخت و استوار صرفاً با قانونگذاری یا تغییر در سیاستها اتفاق نمیافتد، بلکه تغییری فرهنگی نیز ضرورت دارد. یکی از رهیافتهای ممکن، روایت بیشتر موفقیتهاست[۲۹]: «هنوز خیلی میشه بهش پرداخت، “یه آدم فقیری هست که معلولیت داره و داره سعی میکنه یه کارآفرینی راه بندازه”، اگر ما بتوانیم نشان دهیم که کارآفرینیهای اجتماعی افراد دارای معلولیت، کسبوکارهایی پایدار هستند، قطعاً به تغییر نگرشها کمک خواهد کرد» (دنیس، از یکی از سازمانهای بخش معلولیت). مشارکتکنندگان در بحثهای گروهی متمرکز بیش از حد به داشتن مثالهایی از افراد دارای معلولیتی که کارآفرینی اجتماعیای ایجاد کرده بودند، ابراز علاقه میکردند. یکی از صاحبان کسبوکار که دارای معلولیت است میگوید:
من هیچ فرد دارای معلولیتی را به عنوان مربی-راهنما نداشتم، اما شک ندارم اگر کسی رو میشناختم که قبل از من کسبوکار خودش رو شروع کرده بود، کمک میگرفتم ازش. این قطعاً مفیده، چون یه موقعیت کاملاً متفاوته [که معلولیت داشته باشی و یه کسبوکار هم راه بندازی]. افرادی که معلولیت ندارد، مجبور نیستن حواسشون رو جمع چیزای اضافهای کنن که من باید حواسم بهشون باشه مثل هزینه کردن برای یه دستیار. (ساموئل، مرد ۲۷ ساله)
مربی-راهنما میتواند کارآفرینی اجتماعی را ملموستر کند؛ نقش منبعی برای یادگیری اجتماعی داشته باشد (Rae,2000; Scherer, Adams & Wiebe, 1993) و نشان دهد که کارآفرینی اجتماعی علیرغم و یا به خاطر همه موانعی که با آن روبهرو میشود، همچنان دنبال میشود. یکی از مقامات دولتی در حوزه توسعه کسبوکار میگوید:
اگر کسی که تجربهای مشابه داشته به عنوان یک مرجع نداشته باشی، راه انداختن کسبوکار فکری دور از دسترس مینماید که خودت را در حال انجام آن تصور نخواهی کرد، مگر آنکه با نمونهای واقعی از فردی که توانسته چنین کاری انجام دهد مواجه شوی و با او درباره کاری که کرده است و چالشهای آن حرف بزنی.
مربی-راهنما میتواند به گروههای به حاشیه رانده شده انگیزه دهد تا ریسک شروع کارآفرینی اجتماعی را آگاهانه بپذیرند؛ از نقطه نظر کسی که از ریسکهایی که متوجه کارآفرینان دارای معلولیت است، تجربهای دست اول دارد.
بحث و جمعبندی:
محدودیتهای اشتغال سنتی برای افراد دارای معلولیت و موضوع افزایش انعطاف، هم عواملی تشویقکننده و هم عواملی بازدارنده در کسبوکار هستند. با این حال برای کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت، اتکا بر خروجی اشتغال سنتی فراهمکنندگان خدمات [کاریابی]، حمایت مالی و نهادهای دولتی میتواند موانعی سر راه تلاش برای شروع و توسعه کسبوکار باشد. کارآفرینان اجتماعی اگر به اندازه کافی حمایت شوند، منبعی از نوآوری و تولیدگری هستند. کارآفرینی اجتماعی راهبردی برای اشتغال است که میتواند موجب رشد اجتماعی و اقتصادی شود؛ ارزشی اجتماعی تولید کند که از سطح موضوع [یعنی صرف درآمد] فراتر میرود تا مشکلاتی که جامعه افراد دارای معلولیت با آن روبهروست را بهبود بخشد. با این حال، همچنان عوامل سیاسی-اقتصادی و اجتماعی-فرهنگی قابل توجهی وجود دارند که باید آنها را ، پیش از آنکه کارآفرینی اجتماعی را گزینهای پایدار برای اشتغال افراد دارای معلولیت پنداشت، بررسی کرد. تا آن زمان، «توانایی» افراد دارای معلولیت برای مشارکت در اشتغال محدودشده خواهند ماند و این آنها را بدل به گروهی «ناتوانشده» و «قدرتزدایی شده» میکند.
حمایتهایی مالی که نیازهای ویژه افراد دارای معلولیت را در نظر بگیرند اهمیت دارند، مانند موانع سیاسی-اقتصادی (مانند سابقه کار کم، محدودیت در فرصتها و انباشت دارایی و از دست دادن بیمه اجتماعی و درمانی) و موانع فرهنگی-اجتماعی (مانند نگرشها و باورهای منفی و رفتارهای تبعیضآمیز در وامدهی). در دو سال گذشته تلاشهایی نویدبخش در جهت بسط برنامههای سیاستهای مربوط به معلولیت انجام شده است تا رهیافتهای مبتکرانه در اشتغال نیز شامل حمایت شوند. به همراه کمپینهای آموزشی، چنین ابتکاراتی میتوانند در راستای مقابله با انگزنی به افراد دارای معلولیت در بخش مالی و تجاری عمل کنند. با این حال اگر قرار باشد کارآفرینی اجتماعی به عنوان راهبردی موثر در مقابله با فقر به کار گرفته شود، باید برای بهبود ظرفیت استخدامی کارآفرینان دارای معلولیت نیز اقدام شود اقداماتی که که نه فقط به مرحله شروع کار، بلکه به رشد و توسعه کار نیز توجه دارند.
ضروری است که به عوامل سیاسی-اقتصادی و فرهنگی-اجتماعی که بر ورود افراد دارای معلولیت به کارآفرینیهای اجتماعی اثر میگذارند نیز توجه کنیم. با این که در مدعاهای سیاستی، این راهبردِ اشتغال مورد حمایت است، اما در عمل، و پیش از آنکه بتوان سیاستهای موثر را عملی کرد، تغییرات ساختاری و تحولات ایدئولوژیک در رهیافتها به اشتغال اجتنابناپذیرند. بسیاری از مشارکتکنندگان که دارای معلولیت بودند، معتقد بودند از سایر انواع اشتغال ناامید شده اند. عوامل فرهنگی-اجتماعی میتوانند افراد دارای معلولیت را که طرد شدهاند و برای وارد بازار کار شدن جنگیدهاند، مایوس کنند. اینکه افراد دارای معلولیت چنین ظرفیتی برای مشارکت در کارآفرینیهای اجتماعی دارند، حاصل فرهنگ مسلط سالمسالار نیز هست، زیرا دانش بیواسطه آنها از مشکلات اجتماعی محرک انگیزه آنها برای تغییر اجتماعی و اقتصادی است. نقش فرهنگ در موضوع، جامعه را به تحولی در نگرش خود در نحوه اندیشیدن درباره افراد دارای معلولیتی که به دنبال توسعه کسبوکار هستند فرا میخواند. تحولی که فراتر از نگرشهای تقلیلگرا به معلولیت به مثابه محدودیت یا ریسک دانستنِ سرمایهگذاری روی ظرفیتهای آنان، باشد. کارآفرینان اجتماعی دارای معلولیت افرادی نیستند که «کار دیگری گیرشان نمیآیند»، بلکه منبع بالقوۀ نوآوری اجتماعی هستند.
برای دانلود نسخه کامل فصلنامه دستادست درباره معلولیت و جامعه کلیک کنید
منبع: Social entrepreneurship as an employment pathway for people with disabilities: exploring political–economic and socio-cultural factors
[۱]. Sarah Parker Harris از دپارتمان معلولیت و توسعه انسانی، دانشگاه ایلنوی، شیکاگو. Maija Renko از دپارتمان مطالعات مدیریت، دانشگاه ایلنوی، شیکاگو. Kate Cald Well از دپارتمان معلولیت و توسعه انسانی، دانشگاه ایلنوی، شیکاگو.
[۲] . پاورقیهای توضیحی از مترجم است.
[۳]. Non-profit
[۴]. For-profit
[۵]. Hybrid
[۶]. Theoretical discourse
[۷]. از لحاظ قانونی حداقل سن کار در ایالات متحده ۱۴ سال است. در تحلیلهای جمعیتی، برخی افراد ۱۴ ساله تا ۶۴ ساله (سن بازنشستگی) را جمعیت فعال یا در سن اشتغال در نظر میگیرند و برخی جمعیت ۱۶ تا ۶۵ ساله را. برخی نیز با این که از چنین تعریفی استفاده میکنند، افراد ۱۶ و ۱۷ ساله را در شمار جمعیتی به حساب میآورند که در سن اشتغال است اما از آنها انتظار نمیرود که کار کنند.
[۸]. یعنی حقوق کمتری در مقایسه با غیر معلولها دریافت میکنند، یا مهارتهایشان در بازار کار به رسمیت شناخته نمیشود. در مطالعات معلولیت سه نوع کلی برای این به رسمیت شناخته نشدن مهارتها بر شمرده شده است. گاهی افراد در موقعیت شغلی خود علیرغم داشتن مهارتی برای انجام برخی از امور، امکان انجام آن امور را نمییابند، مثلاً آن شغل دارای برخی وظایف مدیریتی یا شرکت در جلسات مشترک با مدیران نیز هست، اما این بخش از وظایف به فردی غیرمعلول سپرده میشود. گاهی افراد میتوانند از خلاقیت و قوه ابداع خود در سطحی خارج از حیطه رسمی کاری خود استفاده کنند که به صورت عرفی پذیرفته شده است، اما فرد دارای معلولیت از این امکان محروم میشود، مانند زمانی که در یک بخش مشکلی وجود دارد و افراد آن بخش از افراد سایر بخشها مشورت یا کمک میگیرند، یا افراد سایر بخشها امکان این را دارند تا پیشنهاداتی طرح کنند که جدی گرفته و بررسی شود، اما فرد دارای معلولیت یا افرادی که به نوعی ناتوان یا فاقد قابلیت تلقی میشوند به صورت کلی ممکن است خارج از این موضوع قرار گیرند یا جدی گرفته نشوند. در نوع سوم، فرد دارای معلولیت، به کلی و به دلیل طرد اجتماعی و فرهنگی و فرایندهای ناتوانساز، از بازار کار مربوط به مهارتهای خود طرد و مجبور میشود در مشاغلی نامرتبط یا مشاغلی که در بازار کار به مشاغل ساده موسوم هستند و شان اجتماعی پایینی برای آنها برساخته شده و حقوق کمی دارند، یا مشاغل بیثبات، به کار مشغول شود.
[۹]. Stigma
[۱۰]. Disability rights
[۱۱]. Keynesianism
[۱۲]. Self-employment
[۱۳]. Goodwill Industries
[۱۴]. این رکود که از آن با نام رکود بزرگ نیز یاد میشود با کاهش ارزش سهام در آمریکا در سپتامبر ۱۹۲۹ و سقوط بازار بورس والاستریت در اکتبر همان سال آغاز و بعد از درنوردیدن آمریکا به سایر بازارهای جهان نیز سرایت کرد و تا اواخر دهه ۱۹۳۰ ادامه داشت. این سقوط ارزش سهام، به صورت دومینویی به افزایش چشمگیر نرخ بیکاری، ورشکستگی گسترده، کاهش تولید ناخالص ملی در بسیاری از کشورها، تعطیلی بانکها و تعلیق نقش مبادلهای طلا منجر شد.
[۱۵]. نویسنده اینجا ضمن اشاره به نام شرکت یعنی گودویل، به شکلی کنایی به معنای تحتاللفظی آن هم اشاره کرده است.
[۱۶]. National Blind Federation
[۱۷]. Fair Lanol
[۱۸]. برای رعایت اختصار، دو جدول و سه پاراگراف در این بخش با عنوان اطلاعات جمعیتشناختی مشارکتکنندگان در بحثهای گروهی در اینجا نیامده است.
[۱۹]. Community Resource Assessment
[۲۰]. Screening tool
[۲۱]. البته افرادی مانند پیتر مایو معتقدند که روند تغیرات در قوانین و مقررات در بازار و کسبوکار و آنچه موسوم به کاهش خدمات و مداخلات دولت است، در واقع نه زدودن مقررات است و نه کاهش مداخلات دولت. بلکه دگرگونی صورتیابی مداخلات و برنهادن قوانین به گونهای است که بیشتر حافظ منافع سرمایهداری باشد. به عبارت دیگر این روند نوعی بازتنظیم سازوبرگهای دولت به نفع سرمایهداری و صاحبان سرمایه است. محدود شدن دولت در دوران نئولیبرال افسانهای بیش نیست و دولت همچنان آنجا که سرکوب ضرورت یابد و به هنگام حفاظت از سرمایه همچنان جایگاهی محوری دارد. برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به:
Mayo, P. (2015) The Centrality of the State in Neoliberal Times: Gramsci and Beyond. In. Hegemony and education under neoliberalism: Insights from Gramsci. (Pp.29-42). London: Routledge.
[۲۲]. Small Business Administration
[۲۳]. Sweat equity به سهمی که فردی به ازای انجام کار مولد ارزش اضافه روی دارایی فرد یا نهاد دیگر یا خودش، از آن دارایی کسب میکند. طرح موسسه اسکان برای بشریت بر همین مبنا استوار بود و یکی از مثالهای خوب در این زمینه است. خانوادههایی که امکان خرید خانه نداشتند از طریق کار در ساختن خانهای برای خود یا یکی دیگر از اعضا یا انجام کار داوطلبانه برای این موسسه، سهمی در مسکن اجتماعی که در طرح این موسسه ساخته میشد پیدا میکردند.
[۲۴]. Competitive Employment در این رهیافت فرض بر آن است که افراد دارای معلولیت به دلیل ناتوانی در رقابت با افراد غیر معلول از اشتغال بازمیمانند، بنابراین باید از طریق حرفهآموزی و افزایش تواناییهای افراد دارای معلولیت به آنان قابلیت رقابت کردن با نیروی کار غیر معلول بخشید. این رهیافت نه تنها به این که بازار کار باید برای دسترسپذیر شدن تعدیل و اصلاح شود توجهی ندارد بلکه قابلیتهای انسانی افراد دارای معلولیت را نادیده میگیرد.
[۲۵]. Contract Quotas
[۲۶]. در این برنامه که در ایالات متحده اجرا میشود، دولت از طریق وصل کردن افراد مستمری بگیر دارای معلولیت به نهادهایی که افراد را برای پیوستن به بازار کار از طریق آموزش و کاریابی حمایت میکنند، به رشد اشغال افراد دارای معلولیت کمک میکند.
[۲۷]. Social Mobility
[۲۸]. اشاره به نگرش و گفتار سالمسالارانه و معلولیت ستیزانه پزشکی-روانشناختی-زیستی دارد که با نگرشی شبهعلم گونه، فرگشت (Evolution) را مترادف با تکامل و بهبود (improvement) و پیشرفت (progress) میداند و بر اساس وضعیت اکثریت، نظامی هنجارین از کارکردها، وضعیتها، تواناییها و بدنها بر میسازد و از سوی دیگر افراد دارای معلولیت را با این نظام هنجارین مقایسه و حکم بر نقصان، بیتناسببودگی (misfitness) و کمتر بودگی (lesserness) افراد دارای معلولیت میدهد و سرنوشت محتوم آنان را در درمان و خودتعدیلی میبیند. درباره بدفهمی درباره فرگشت بنگرید به بخش بدفهمیها درباره فرگشت در وبسایت فهم تکامل که دانشگاه برکلی (کالیفرنیا) و مرکز ملی آموزش علوم راهاندازی کردهاند:
https://evolution.berkeley.edu/evolibrary/misconceptions_faq.php#a3
درباره مفاهیمی مانند بیتناسببودگی و کمتربودگی بنگرید به:
Garland‐Thomson, R. (2011). Misfits: A feminist materialist disability concept. Hypatia, ۲۶(۳), ۵۹۱-۶۰۹. Retrieved from: https://onlinelibrary.wiley.com/doi/pdf/10.1111/j.1527-2001.2011.01206.x
Twigg, J. (2006). The body in health and social care. Macmillan International Higher Education.
[۲۹]. البته در این مورد برخی از فعالان معتقدند صرف اتکا بر این روایت موفقیتها و ایجاد تصویر فرد دارای معلولیتِ موفق ممکن است از سه بُعد بازتولیدکننده گفتار سالمسالار باشد. نخست آنکه در فضای رسانهای، فرهنگ عمومی و زندگی روزمرۀ فردی-روانشناسی زده شده و متاثر از مدعاهای مربوط به «قورت دادن قورباغه» یا «خواستن، توانستن است»، این بازنمایی میتواند خود بدل به فشاری به افراد دارای معلولیتی شود که شرایط اجتماعی آنها، آنها را از اشتغال محروم میکند. از سوی دیگر بازنمایی بدون حساسیت اجتماعی کافی میتواند در افراد غیرمعلول این باور را تقویت کند که این افراد دارای معلولیت هستند که باید خود را تعدیل و با جامعه هماهنگ کنند زیرا نمونههای موفقیت افراد دارای معلولیت نشان میدهد آنها این توانایی را دارند. از بعد عمدهتر گفتاری نیز باید توجه کرد که اساساً تعریف موفقیت چیست و این مفهوم چگونه برساخته شده است. بسیاری معتقدند فهم و مفهوم غالب از موفقیت، همانطور که فهمی مردانه، بزرگسالانه و مرکزگرایانه است، سالمسالارانه نیز هست.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.