توانمندی زنان؛ نقدی بر رویکردهای رایج توسعه[i]
فروغ عزیزی
بازخوانی کتاب: کبیر، نایلا و ویویان وی، فریدا شهید و دیگران (۱۳۸۸)، «توانمندی زنان: نقدی بر رویکردهای رایج توسعه»، تنظیم و تدوین اعظم خاتم، ترجمهی گروه مترجمان، چاپ اول، تهران:آگه
بحث درباره قدرتمندی[۱] (که در فارسی اغلب با ترجمه توانمندسازی به کار رفته است) زنان از دهه ۱۹۸۰ در مباحث توسعهای مطرح شد و نظریهپردازی در این زمینه از همان سالها محل توجه فعالان حوزه زنان شد. این ادبیات در نهادها و سندهای بینالمللی و ملی کاربرد زیادی یافت و آن را به عنوان ابزاری برای سنجش اثرات توسعه بر وضعیت گروههای محروم و مورد تبعیض از جمله زنان به کار گرفتند. کنفرانس جهانی پکن[۲] در بیانیه خود از این چارچوب برای ارزیابی وضعیت زنان در کشورهای مختلف و مقایسه آنها با یکدیگر استفاده کرد.
فعالان حوزه زنان این نقد را وارد کردهاند که برنامههای توسعه و میثاقهای بینالمللی، این ادبیات را تبدیل به ابزاری برای تدوین سیاستها و برنامهریزی از بالا کردهاند و به لحاظ نظری این مفهوم را از قدرت و پیچیدگی ساختاریها و روابط جنسیتی مبتنی بر قدرت تهی ساختند.
نقد و بررسی این مفهوم، آن گونه که در برنامههای توسعه مورد استفاده قرار گرفت، ادبیات قابل توجهی را در زمینه تحلیل موقعیت زنان، عاملیت آنها در تغییر ساختار و مناسبات قدرت اجتماعی، راههایی برونرفت از این وضعیت و احیای قدرت در مفهوم توانمندی در میان نظریهپردازان حوزه توسعه و جنسیت به وجود آورد. کتاب «توانمندی زنان، نقدی بر رویکردهای رایج توسعه» گردآوری چندین مقاله از نظریهپردازان این حوزه است که به بررسی ارزشهای نظری و عملی مفهوم قدرتمندی و توانمندی میپردازند و با تدقیق مفاهیم، به روشهایی که عمدتا برای سنجش آن در برنامههای توسعه، تحقیقات دانشگاهی، گزارشهای کلان ملی به کار رفته، نقد میکنند.
گردآورنده و مترجمین این کتاب از متخصصین حوزه جنسیت در ایران هستند. خانم اعظم خاتم در حوزه جنسیت، توسعه و شهر ترجمه و تحقیقات گرانقدری دارد و خانمها فاطمه صادقی، اعظم خاتم، اکرم خاتم، هما مداح و فاطمه محمدی نیز در این زمینه صاحب تالیفاتی هستند. این اثر در ایران سال ۱۳۸۹ توسط انتشارات آگه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه منتشر شد.
عمدتا واژه توانمندسازی در ایران بیشتر در برنامههای فقرزدایی به کار رفته است. توجه به جنسیت از برنامهی سوم توسعه آغاز شد. تا پیش از آن جنسیت مقولهای مغفول در این برنامهها بود. برنامه چهارم توسعه نیز از توانمندسازی در حوزه فقرزدایی استفاده کرد و درباره زنان از «عدالت جنسیتی» استفاده نمود. «اولین گزارش اهداف توسعه در ایران از مفهوم قدرتیابی زنان به عنوان یکی از اهداف توسعه یاد کرد. این سوای فعالیتهای سازمانهای غیردولتی است که طی چند سال گذشته طرحهایی تحت عنوان توانمندسازی به اجرا گذاشتهاند.» (ص۹) در سالهای اخیر اصطلاح توانمندسازی زنان در سخنان مدیران بسیار شنیده میشود و از دهه هشتاد طرحهایی در این زمینه از سوی دولت اجرا شده است. نقدهایی که این کتاب به مفاهیم و کاربرد و نحوه سنجش توانمندی دارد، میتواند ایدههایی برای سیاستگذاری در زمینه جنسیت به سیاستگذاران و سنجش طرحهای توانمندسازی به محققان بدهد.
نقدی بر توانمندی
کتاب «توانمندی زنان، نقدی بر رویکردهای رایج توسعه[۳]» چهار مقاله اصلی و یک پیوست دارد. مقاله اول با عنوان «تاملی در سنجش قدرتمندشدن زنان: منابع، عاملیت، دستاوردها[۴]» نوشته نایلا کبیر[۵] اقتصاددان بنگلادشی است. او محقق موسسه مطالعات توسعه ساسکس[۶] و استاد مطالعات توسعه در مدرسه اقتصاد لندن[۷] است و این مقاله را در سال ۱۹۹۹ نگاشته است. کبیر در این مقاله در قامت یک نظریهپرداز مقصود خود را از مفهوم توانمندی با چارچوبی که بر قدرت تاکید دارد، مطرح میکند و با ارجاع به تحقیقات انجام شده در زمینه سنجش توانمندی، ملاحظات روشی خود را مطرح میکند.
مقاله دوم «قدرتمند شدن زنان در جوامع مسلمان: جنسیت، فقر و دموکراتیزه شدن از درون[۸]» نوشته ویویان وی[۹]، محقق سنگاپوری و فریدا شهید[۱۰] جامعهشناس و فعال حوزه زنان پاکستان است. طبق توضیحی که در ابتدای مقاله آمده، در واقع اقتباسی از گزارش نویسندگان درباره طرح تحقیقی به همین نام است که بخش رویکردهای نظری و تحلیلی آن در این مقاله به چاپ رسیده است. این دو در این مقاله ابتدا به مفهوم توانمندی می پرداند و سپس روش تحقیق پیشنهادی خود را در این زمینه مطرح میکنند.
دو مقاله دیگر بیشتر تحقیقاتی هستند که به بررسی سنجش توانمندی و رویکردهای رایج در آن میپردازند. «جنسیت و توانمندی: مضامین، رویکردها و تاثیرات سیاستی آن[۱۱]» سومین مقاله کتاب، نوشته زو اوکسال[۱۲] و سالی بیدن[۱۳] از موسسه سیدا[۱۴] خلاصه گزارش ارائه شده به آژانس بینالمللی همکاری توسعه سوئد در سال ۱۹۹۷ است. این دو در مقاله خود تعاریف و کاربردهای مفهوم توانمندی را در طرحهای توسعه با نگرش انتقادی مورد توجه قرار میدهند.
مقاله آخر «سنجش توانمندی زنان به عنوان یک متغیر در توسعه بینالمللی[۱۵]» نوشته آنچو مالتره[۱۶]، کارول بوندر[۱۷]، سیدنی روث شولر[۱۸] از اسناد بانک جهانی انتخاب شده که در «کارگاه بانک جهانی با موضوع جنسیت و فقر دیدگاههای نوین» ارائه شده است.
قدرتمندی یا توانمندسازی: چالش در مفاهیم
ارائه تعریف از توانمندی زنان و تناظر آن با مفهوم قدرتمندی یکی از محورهای اصلی کتاب است که در همه مقالههای کتاب مورد بحث قرار میگیرد. در همه این تعاریف فرایندی بودن توانمندی و عاملیت زنان و قدرت به عنوان جز جداییناپذیر این فرایند برجسته میشود.
در مقاله اول، نایلا کبیر برای بررسی مفهوم توانمندی آن را از نگاه متخصص توسعه و از منظر فقر تعریف میکند. به نظر او توجه به جنسیت و عدالت جنسیتی، برنامههای توسعه را از میدان آشنای مفهومی رفاه، فقر و کارآمدی به قلمرو ناآشنای قدرت و بی عدالتی اجتماعی»(ص ۱۱) میبرد و از این نظر بحث در این زمینه پیچیدگیهای زیادی دارد.
بحث مهم او درباره فقر و چگونگی قدرتمند شدن زنان است. از نظر کبیر فقر زاییدهی مناسبات اجتماعی نابرابر است که طبعا به توزیع نابرابر منابع، حق و حقوق، و مسئولیتها میانجامد. مناسبات اجتماعی دربرگیرندهی منابعی است که مردم دارند. تهیدستان، به ویژه زنان تهیدست، اغلب از دسترسی به منابع یا مالکیت آنها محروماند و به ناچار وابستهی مناسباتی میشوند که ایشان را زیر سرپرستی خود نگه میدارد. با در نظر گرفتن این نکته، توسعه به معنای پشتیبانی از تهیدستان است تا ایشان بتوانند به مدد همبستگی، ارتباط و منفعت متقابل و نیز استقلال به منابع موجود دست یابند. با این مقدمه او قدرتمند شدن زنان را این گونه تعریف میکند: «گسترش تواناییشان برای اتخاذ تصمیمهای کلان و راهبردی (استراتژیک) زندگی در زمینهای که پیشتر این توانایی از آنها دریغ شده بود» (ص۱۵).
او این توانایی را از حیث تغییراتی که در سه بعد منابع، عاملیت و دستاوردها اتفاق میافتند میسنجد:
منابع (مادی اجتماعی یا انسانی) که در دسترس قرار دارد و شرایطی را به وجود میآورند که تحت آنها انتخاب امکانپذیر میشود؛ عاملیت در مرکز فرایندی قرار دارد که به واسطه آن انتخاب صورت میگیرد و فراتر از کنشهای رویت پذیر که دربرگیرنده معنا، انگیزه و هدفی است که افراد به فعالیتشان میدهند. در نهایت دستاوردها نتایج انتخابهایی است که با استفاده از منابع و با دسترسی به سطحی از عاملیت اتفاق میافتد. کبیر معتقد است این ابعاد متقابلا به یکدیگر وابستهاند و تغییر در هر یک از آنها بر سایر ابعاد اثر میگذارد، از آنها اثر میپذیرد و یا موجب پدید آمدن تغییر در آنها میشود.
مناسبات قدرت نه تنها به واسطه عاملیت و انتخاب، بلکه به واسطه نوع انتخابی هم که افراد میکنند آشکار میشود. ممکن است انتخابها در جهت تثبیت بیقدرتی و در راستای هنجارهای از پیش تعیینشده جنسیتی باشد که تبعیضآمیز است. کبیر از مفهوم دوکسا[۱۹]ی بوردیو مدد میگیرد تا بدین واسطه آن بخش از هنجارهای تبعیضآمیزی که از سطح عمیقتر واقعیت سرچشمه میگیرند و بر قواعد پذیرفته شده، هنجارها و سنتهای حک شده که زندگی روزمره با آنها جلو میرود سوار هستند را توضیح دهد. او معتقد است که «گذار از دوکسا به گفتار یعنی یک آگاهی انتقادی تر تنها زمانی ممکن است که روشهای بدیل بودن و عمل کردن به صورت امکانات مادی و فرهنگی در دسترس باشند به گونهای که گزارههای متعارف شده فرهنگ شروع کنند به از دست دادن ویژگی «طبیعیشده»شان و اختیاری بودن مبنایی نظام اجتماعی حاضر را آشکار کنند» (ص ۲۵).
در مقاله دوم فریدا شهید و ویویان وی ورود به معنای توانمندی را با نقد کاربرد مفاهیم مشابه در برنامههای توسعه شروع میکنند. از نظر آنها در بسیاری از مباحث توسعه، حتی با آنکه کاربرد اصلاحات «قدرتمند شدن» و «قدرتمندسازی زنان» رواج یافته است و تلاش قابل توجهی برای سنجش توانمندی زنان صورت میگیرد، بحث درباره توانمندسازی بیش از پیش از ساختارهای قدرت، روابط قدرت و روشهای اعمال قدرت که بر زندگی واقعی زنان تاثیر میگذارد، تفکیک شده است.
از نظر آنها عوامل اصلاحیای مانند بالا رفتن سطح تحصیل و شاخصهای بهداشت ممکن است زندگی زنان را بهبود بخشد ولی در عمل روابط قدرت موجود را تغییر نمیدهد و در عمل قدرتیابی زنان آنطور که باید اتفاق نمیافتد. قدرتافزایی زنان زمانی اتفاق میافتد که: ۱- زنان بتوانند تصمیمگیری مستقلی انجام دهند و ۲- تغییر رابطه قدرت نابرابر اتفاق بیفتد. آنها همچون کبیر، به طبیعی انگاشتن ساختارهای تبعیضآمیز واکنش نشان میدهند. از نظر آنها زنان خود باید سازوکارهای قدرتی را که موجب ناتوانیشان شده بازشناسند و آنها را قواعدی مشروع و کهن و خدادادی نیانگارند و در مقابلش تسلیم نشوند.
آنها تاکید دارند که فرایند قدرتمند شدن معکوس، فرایند ناتوانسازی نیست. «اگرچه ممکن است زنان به مثابه موضوعهای قدرت استیلا یافتهی دیگران ناتوان شده باشند اما نمیتوانند از همان مسیر قدرتمند گردند؛ یعنی نمیتوانند صرفا موضوع توانمندی باشند. شکلهای تصنعی قدرتیابی در واقع ناتوانسازی در لباس مبدل است و دوران سلطه نگرش خیریهای را به یا میآورد؛ توانمندی چیزی نیست که کسی به دیگری اهدا کند» (ص۸۴).
مسئله مهمی که نویسندگان مقاله «قدرتمند شدن زنان در جوامع مسلمان: جنسیت، فقر و دموکراتیزه شدن از درون» تاکید دارند توجه به حذف معنای قدرت از فرایند قدرتمندی زنان است. آنها آشکار میکنند که چطور معنای empowerment در فرهنگهای مختلف معادلهای متفاوت داشته و تقریبا در همه این معادلها،کلمهی قدرت حذف شده است. برای مثال در اندونزی به معنای سرخوشی استفاده شده، در ایران هم از توان به جای قدرت استفاده شده و قدرتمندی و توانمندسازی مترادف به کار رفته است. در چین هم به جای قدرت بر حق تاکید شده است. از نظر آنها تدوین واژگان تطبیقی در تحقیقات جاری درباره قدرتیابی زنان کمک میکند که تفاوت برداشتها در فرهنگهای مختلف از قدرت و قدرتمندی در گفتمان توسعه بهتر درک شود.
در فصل سه کتاب سالی بیدن و زو اوکسال، قدرتمندی را فرایندی میدانند که از پایین به بالا تحقق مییابد و نمیتوان آن را در قالب برنامهریزی بالا به پایین شکل داد. از نظر آنها قدرت که در بطن مفهوم قدرتمندی است به اشکال متفاوتی ظاهر میشود:
«قدرت بر: متضمن استیلا یا انقیاد است و متکی بر تهدید و ارعاب مستلزم توجه مداوم برای بقاست.
قدرت برای: اقتدار در تصمیم گیری برخورداری از قدرت حل مشکلات و خلاقیت و توانمندسازی است.
قدرت با: سازماندهی مردم با هدفی مشترک یا فهمی مشترک از دست یابی به اهداف جمعی است.
قدرت درون: به اعتماد به نفس خوداگاهی خودباوری در فرد مربوط است و این که چگونه افراد با تحلیل تجربههای خود از تاثیر قدرت بر زندگیشان امکان تغییر وضعیت را به دست میآورند» (ص۱۱۸).
از نظر آنها توانمندی تاکید بر «قدرت با» دارد. ضمن اینکه بر رشد ایدهپردازی درباره «قدرت درون» نیز موثر است. اما گرچه چارچوب سیاستگذاری در «برنامه توسعه سازمان ملل»[۲۰] بالقوه توانمندسازی فردی و جمعی زنان را در سطوح مختلف مورد توجه قرار میدهد اما در عمل تاکید بر ارتقای مشارکت فردی در تصمیمگیری، افزایش مهارتهای فردی و خوداتکایی اقتصادی است. بنابراین تاکید بیشتر بر «قدرت با» است و گشودن عرصه برای اینکه زنان خود در تصمیمگیریها دخالت کنند، کمتر مورد توجه است. در حالیکه شواهد بسیار زیادی وجود دارد مبنی بر اینکه فعالیتهای درآمدزا و برنامههای آموزشی معطوف به زنان غالبا حجم کار آنها را افزایش میدهد و به قدرت تصمیمگیری بیشتر و هدایت منابع نمیانجامد (ص۱۲۱).
آنها تاکید دارندکه در فرایند توانمندسازی، مشارکت واقعی باید امکانپذیر باشد و در عمل و در ارتباط با ذینفعان اتفاق بیفتد. اگر مشارکت به معنای مشاوره در مورد اقداماتی باشد که در جای دیگر تصمیمگیری شده، به توانمندی منجر نمیشود. شیوه خاص توانمندسازی باید به مشارکت زنان در تمامی مراحل برنامه از جمله ارزیابی آن منجر شود. درباره برنامههای توسعهای اعتباری مالی (صندوق اعتبارات خرد) هم بر همین روال است. این برنامهها وقتی میتوانند توانمندسازی باشند که زنان را از گیرندگانی منفعل خارج کند.
در فصل چهارم کتاب آنچو مالتره و دیگران ضمن بررسی نظریهپردازان مختلف در تعریف قدرتمندی، تعریف کبیر از قدرتمندی را برمیگزینند. آنها بر اجزای توانمندی نظیر فرایندی بودن و عاملیت تاکید بیشتری دارند و آن را از مفاهیمی چون برابری جنسیتی، عدالت جنسیتی متمایز میکنند.
قدرت/ توانافزایی: کدام ساحتها؟
در ادامه فهم از مفهوم توانمندی، اینکه این فرایند در کدام ساحت باید متمرکز و پیگیری شود و کدام ساحتها تاثیرگذاری بیشتری بر زندگی زنان دارند، مورد بحث قرار میگیرد.
نایلا کبیر در مقاله خود ابتدا سه سطح قدرتمند شدن را از هم تفکیک میکند:
سطوح عمیقتر: مناسبات ساختاری:طبقه، کاست، جنسیت
سطوح میانی: قواعد و منابع مادی
سطوح بیواسطه: منابع فردی، عاملیت و دستاوردها
سپس بازی قدرت در هر سطح را تصویر میکند. از نظر او قدرتمندشدن در اولین قدم در سطوح فردی واقع میشود (سطح بیواسطه). قدرتمند شدن میتواند در سطوح میانی در قواعد و مناسباتی که در عرصههای شخصی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی زندگی رایج است، حادث شود و میتواند در ساختارهای عمیقتر و پنهانی که توزیع منابع و قدرت را در جامعه شکل میدهند و در طول زمان آن را بازتولید میکنند، اتفاق بیفتد. اما از نظر وی برای اینکه هر یک از این تغییرات به فرایندهای معنادار و پایدار قدرتمندشدن تبدیل شوند، باید در نهایت هم سطوح فردی و هم ساختاری را در بگیرد. تغییر در منابعی که افراد از آن بهره میبرند اما ساختارهای نابرابری و تبعیض را دست نخورده میگذارند، ممکن است منجر به بهبود رفاه اقتصادی آنها شوند اما ضرورتا آنها را قدرتمند نمیکند.
از نظر کبیر، اگر قدرتمند شدن زنان در جهت قدرتمندشدن جمعیشان بسیج نشود، دستاورد شکنندهای خواهد بود و پروژه قدرتمندشدن زنان به کنش جمعی در حوزه عمومی و نیز جسارت فرد در حوزه خصوصی وابسته است.
فریدا شهید و ویویان وی نیز جامعه را به سه سطح خرد و میانی و کلان تقسیم میکنند. سطح خرد که سطح فردی است، در سطح کلان، قدرت حکومتها جریان دارد و در سطح میانی همه گروههای محلی، قومی ، انجیاوها و … قرار دارند که به نظر آنها همان جایی است که هابرماس به عنوان حوزه عمومی[۲۱] از آن یاد میکند.
این دو تاکید دارند که قدرتمند شدن زنان ربطی به مداخلات مرسوم و از بالا ندارد. زیرا این نوع مداخلات ساختارهای قدرتی را که بین زنان و نهادهای دولتی قرارگرفته است را نادیده میگیرند و از این رو تمرکز خود را به نیروهای سطح میانی معطوف میکنند که به نظر آنها سازنده نظامهای جنسیتیاند. چون سطحی است که دولت و جامعه در ارتباط با هم هستند و حتی نیروهای رقیب دولت مانند گروههای محلی پرقدرت نیز در این عرصه نفوذ دارند:
«تجربیات جوامع مختلف حاکی از آن است که ساختار و روشهای اعمال قدرت در سطح میانی میتواند دارای استقلال نسبی از دولت مرکزی بوده و در مواردی حتی موجودیت آنها را تهدید کند. برای مثال برنامههای ملی- مذهبی یا قومی- محلی که در برخی کشورها به منظور تشکیل واحدهای سیاسی خودمختار تدوین شده است، بیشک ابعاد جنسیتی دارند» (ص۸۰).
این ساختارها شکلدهنده زمینهای هستند که قدرتمند شدن یا ناتوانسازی زنان در آن رخ میدهد و سیاستها و برنامههای ملی که حامی قدرتمندسازی زنان هستند، از جمله «برنامه عمل پکن»[۲۲]، «کنوانسیون رفع هر گونه تبعیض از زنان»[۲۳] و «اهداف توسعه هزاره»[۲۴] در صورتی که هنگام اجرا با این مانع ساختاری قدرت مواجه شوند، تاثیرگذار نخواهند بود.
این دو محقق بر مستندسازی، تحلیل و ترویج و تبلیغ روشهای موفق قدرتمند شدن زنانی که قادر بودهاند ساختارهای ناتوانساز را تغییر دهند، تاکید دارند و معتقدند مستندسازی استراتژیهای درونزای زنان برای قدرتمند شدن فردی و جمعی در بسترهای متفاوت اجتماعی، دانش جدیدی درباره تحولات پایین به بالا خلق میکند و راه را برای برگزیدن و یافتن استراتژیهای بومی در این زمینه فراهم میکند. این تحولات در همراهی با صداهای درونی که خواستشان پاسخگو شدن دولت و حقوق برابر است به نوبه خود موجب تقویت دموکراتیزه شدن از درون میگردند. برای آنکه پایههای این روند دموکراتیزه شدن به خوبی مستقر شود، زنان باید نه تنها در سطح فردی بلکه بیشتر در سطح عمل جمعی نقشی موثرتر بر عهده گیرند.
سنجش توان/قدرتمندی: چه چیزی سنجش خواهد شد؟
بحث مهم دیگر ارزیابی انتقادی معیارها و ضابطههای گوناگون توانمند شدن زنان است که از سوی نهادهای بین المللی و یا محققان مورد استفاده قرار گرفته است.
نایلا کبیر معتقد است امکان سنجش دقیق قدرتمند شدن وجود ندارد و شاخصها تنها میتوانند جهت تغییر را مشخص کنند. او بر دو مشکل در سنجش نظر دارد:
مشکل معنا: آیا شاخصهای سنجش همان معنایی را دارند که تصور میشوند.
مشکل ارزشها: ارزشهای فرهنگی چطور هر تلاشی برای مفهومپردازی و سنجش قدرتمند شدن زنان را پیچیدهتر میسازند.
تمایل به کمیسازی، اندازهگیری غیرمقطعی، بیتوجه بودن به ظرایف فرهنگی و قومی نقدی است که توسط کبیر بر تحقیقات و سنجشهای صورت گرفته، میکند.
نقد کبیر بر بعضی شاخصهای اندازهگیری مثل شاخصهایی که سازمان ملل از آن استفاده میکند، به عنوان نمونهای از کمیسازی این است که آنها راهحلهای ساده برای واقعیات پیچیده هستند و بر متغیرهایی تاکید دارند که بر نقشهای سنتی زنانه متمرکز است (مثل مرگ و میر نوزادان، سلامت مادران و…) علاوه بر این بسیاری از این شاخصها بر دستاوردهای اولیه متمرکز هستند و ممکن است منجر به بیان این استدلال شوند که این محدودیتها، ناشی از فقر است و اشکال دیگری از محرومیتها و آسیبپذیریهای جنسیتی را نادیده میگیرد. در واقع درست است که این دستاوردها بسیار ارزشمند هستند اما عاملیت دگرگون کننده موقعیت زندگی زنان نیستند و زنان در آنها به منزله کنشگران در درون نقشهای جنسیتی کلیشهای و نه نقشهایی که مشخصه زنان در مقام عاملان تغییر است، قرار دارند. در واقع برابری حکم میکند که زنان فقیرتر و سایر گروههای مطرود نه تنها قادر باشند به مطلوبیتهای ارزشمند دست یابند که این دستیابی باید قدرت آنها را در تعیین الویت و گزینش کردن افزایش دهد.
او درباره شاخصهای دیگر کمیای که توسط محققان سنجیده می شود، تاکید میکند که این شاخصها درباره واقعیات پیچیده و مذاکرات ظریفی که میان زنان و مردان در زندگی خصوصیشان اتفاق میافتد و میتواند چرخه متفاوتی از قدرت را شامل شود، چیزی نمیگویند.
کبیر تاکید میکند که مخالف کمیسازی نیست؛ از نظر او کمیسازی یک وجه از فرایند ترجمه بینشهای فمینیستی به گفتار تکنیکی سیاستگذارانه است که این مفهوم را بر بسترهای محکم و به لحاظ عینی قابل اتکایی قرار میدهد و امکان مقایسه زمانی- مکانی را میدهد و مداخلات خاص قدرتمند شدن را نشان میدهد. اما در معنایی از قدرتمند شدن که نزد وی است، قدرتمند شدن تغییری اجتماعی تلقی میشود که نمیتوان به سهولت با دادههای کمی آن را سنجید. درنتیجه کمی ساختن این دستاوردها قدری دشوار است زیرا به شکل مستقیمتر با مذاکره در مورد مناسبات قدرت سرو کار دارند و باید نسبت به ظرایف فرهنگی محلی حساستر باشند. این دستاوردها را باید با رویکردهای کثرتگرای روششناختی که دادههای کمی و کیفی را با یکدیگر ترکیب میکنند، زیر نظر گرفت و ترجیحا باید توسط سازمانهای مردمیای جمعآوری شوند که درگیر بودن و آشنایی بیشترشان با واقعیتهای محلی و الزام بیشترشان به در نظر گرفتن امور در دراز مدت آنها را در موقعیت بهتری برای درآمیختن ادراکهای بومی با تحلیلهای بیرونی قرار میدهد.
او خطری را در شاخصهای توانمندی زنان شناسایی میکند و آن تمایل به بازنمایی دیگری در ارزیابیهاست. «در صورتیکه ما انتخاب را از جایگاهی غیر از آن که شخص خود انتخاب میکند مورد ارزیابی قرار دهیم، همواره این خطر وجود داد که به خودمان و به هنجارها و ارزشهای خودمان بازگردیم. تمایل به بازنمود «خود» در بازنمایی «دیگری» توسط موهانتی[۲۵] (۱۹۹۱) مورد اشاره قرار گرفته است. او شیوهای را، خاصه در متونی که برآمده از حوزه زنان و توسعهاند، شرح میدهد که در آن این تمایل وجود دارد زنان جهان سومی در کشورهای مختلف دست کم گرفته شوند و خصلتهایی عام به آنها نسبت داده شود. این زن متوسط جهان سومی به خاطر جنسیت مونثاش و جهان سومی بودن زندگی بیسر و تهی دارد. گرچه این تصویر از «متوسط» زن بیقدرتشده جهان سومی در جهت برانگیختن همدلی و عمل به خاطر او بوده است، تقلیلگرایی موجود در آن گویای این واقعیت است که فاصلههای اجتماعی مکانی، طبقاتی، ملیتی و زبانی که اغلب محقق و موضوع تحقیق را در علوم اجتماعی از هم جدا میکند، به ویژه در حوزه مطالعات توسعه، بسیار عمیق است.» (ص۶۳)
شهید و ویویان وی نقد خود را از مسائل اصلی و حوزههایی که در تحقیق درباره قدرتمند شدن زنان اهمیت دارند و باید مورد توجه قرار گیرند آغاز میکنند. این مسائل اصلی از نظر آنها این موارد را شامل میشود:
- زنان در شرایطی عاری از خشونت زندگی کنند (انتخابها، گفتارها و استراتژیهای زنان در مقابله با خشونت جنسیتی باید به مثابه نوعی ابزار کنترل مستند شود و واکنش زنان با توجه به زمینههای محلی سیاسی، فرهنگی و تاریخی تحلیل گردد و عوامل حمایتی یا محدود کننده موثر بر قدرت انتخاب گزینههای مختلف توسط آنها به نحو کارآمد بررسی شود) .
- دسترسی و کنترل فزایندهای بر منابعی که قدرت در آن نهفته است داشته باشند (اول منابع معیشتی، دسترسی به اشتغال دسترسی و کنترل بر درآمد و سرمایه ؛ دوم فرصتهای آموزشی، دسترسی به اطلاعات و دانش و منابع فرهنگی و اجتماعی).
- مشروعیت نظامها و ساختارهای موجود را از طریق مبارزه با اقتدار نهادها، روندها، و یا افراد خاصی که متولی آنها هستند انکار کنند.
- به ساز و کارهای تصمیمگیری موجود دسترسی داشته و از آن استفاده کنند یا مکانیزمهای جدیدی پدید آورند (مشارکت زنان در سیاست و دستگاههای دولتی و فضاهای عمومی) (ص۹۲).
این مسائل کلیدی باید با تاکید بر سطح میانی مورد بررسی قرار گیرد که شامل بسترهای محلی شده قدرت است. از نظر آنان مسائل مرتبط با منازعات بر سر قدرت را در سه حوزه ویژه زندگی، کار، اشتغال و منابع امرار معاش، سلامتی و رفاه و آموزش میتوان مورد بررسی قرار داد. پرسشهایی که در این زمینه مطرح میشود از جمله این است که چگونه و در چه زمانی قدرتمند شدن زنان در یک حوزه به توانمندی آنها در حوزه دیگر بدل خواهد شد و چرا و چه زمانی این اتفاق رخ نخواهد داد.
این دو محقق معتقدند محقق باید پیش از مرحله آغازین جمعآوری اطلاعات، به تحلیلی مقدماتی و اکتشافی از سلسله مراتب چندگانه موجود و موقعیت نسبی گروههای مختلف زنان و نیز موقعیت خود محققان در سلسله مراتب موجود دست یابد. به همین دلیل باید تحقیق چند رشتهای با استفاده از روشهای مختلف تحقیق شامل مطالعه میدانی، اسنادی، مستندسازی چند رسانهای، نقد و بررسی سیاستها و تحلیل گفتمان انجام شود. روششناسی تحقیق باید حساس، پاسخگو، مشارکتی، ابتکاری و انعطافپذیر و در یک کلام متناسب با مطالعه ساختارهای پیچیده قدرت باشد که بین سیاستها و واقعیتهای زندگی زنان قرار میگیرد.
آنها برای دست یافتن به درکی درستتر از ساختارهای قدرت پیچیدهای که زنان در آن زندگی میکنند به کار بردن همزمان رویکردهای از بالا به پایین (تا درباره اثربخشی سیاستها دادههای کاربردی به ما بدهد) و از پایین به بالا (تا دادههایی درباره پیامدهای سیاستگذاری در بخش حمایتی و رفع موانع در اختیار بگذارد) را توصیه میکنند. همچنین گنجاندن ارزشها و دریافتهای زنان در چهارچوب تحقیق نیز به فرایند قدرتیابی زنان کمک میکند. رویکرد ذینفعمحور و انتخاب به حاشیهرانده شدهترین زنان به عنوان ذینفعان اصلی تحقیق اهمیت دارد. محققان باید زنانی که بیش از دیگران به حاشیه رانده شدهاند به عنوان ذینفعان دارای الویت بالا انتخاب کنند.
شهید و وی تاکید میکنند که منظور نهایی از تحقیق باید شتاب بخشیدن به تغییر در سطوح کلان، میانی و خرد از طریق تولید اطلاعات جدید درباره قدرتمند شدن زنان و پایدارسازی این تغییرات فراتر از عمر تحقیق باشد. بخش مهمی از تحقیق باید به کشف چگونگی دستیابی به این نتیجه معطوف گردد. فرایند تحقیق؛ سخن گفتن از حقیقت با قدرت است بنابراین باید بپرسیم چه حقایقی را میخواهیم مبادله کنیم. این حقایق باید از تحقیق ما درباره نیاز زنان به آنچه از ابتکاراتشان برای توانمند شدن حمایت میکند، ناشی شود.
سالی بیدن و زو اوکسال در مقاله خود به معرفی شاخصهای توانمندی که توسط سازمانهای بین المللی مورد استفاده قرار میگیرند، میپردازند. آنها شاخصهای توانمندی را به دو گروه تقسیم میکنند: آن دسته که به کار سنجش توانمندی زنان در سطح جامعه، به قصد ارزیابی و مقایسه جوامع میآید مانند شاخص توانمندی جنسیتی[۲۶]، توسعه جنسیتی[۲۷] در گزارش توسعه انسانی[۲۸] و دسته دیگری که برای سنجش اثرات برنامهها و طرحها مفید است مثل شاخص توانمندی در برنامههای اعتباری، شاخصهای توانمندی آژانس توسعه بین المللی کانادا.
در مورد شاخصهای دسته اول نظر آنها بر این است که به دلیل دسترسی نداشتن به اطلاعات دستهبندی شده با توجه به جنس افراد در همه کشورها و شیوههای جمع آوری اطلاعات به شیوههای متفاوت، شاخصهای توانمندی جنسیتی برای تعیین رتبه کشورها از نظر توانمندی زنان مناسب نیست. با وجود این میتوان آن را در پایش پیشرفت وضعیت زنان در اقتصاد و مشارکت سیاسی و نشان دادن نابرابری موجود بین دیگر شاخصهای توسعه و توانمندی در برخی کشورها استفاده کرد.
شاخصهای دوم نیز برای سنجش اثرات پروژههابه کار میرود و در آن تاکید بر شاخصهای کمی و کیفی و فرایندی است. به خصوص آژانس توسعه بین المللی کانادا که معتقد است با توجه به ماهیت پیچیده این سنجش، ضروری است در تحلیلی کیفی شاخصهای کمی و کیفی با هم تلفیق شود.
در نهایت این دو برخی موارد راهبردی در سازمانهای توسعهای را در اتخاذ رویکردی به منظور توانمندسازی زنان بر میشمرند:
«- ضروری است توانمندسازی زنان تعریف شود و برنامههای توانمندسازی زنان به برنامههای توسعه یکپارچه شود.
- ابعاد متفاوت توانمندی سیاسی، اقتصادی، حقوقی جسمی نباید مجزا از یکدیگر تلقی شوند.
- اگر قرار است برنامههای توسعه توانمندساز باشد مشارکت زنان در همه مراحل برنامه ریزی ضروری است.
- از آنجا که بستر اجتماعی در شناخت روندهای توانمندی نقش حیاتی دارد ضروری است شاخصهای توانمندی برای هر برنامهای به طور خاص طرحریزی شوند.» (۱۴۶-۱۴۸)
آنچو مالتره و دیگران نیز در سنجش بر موارد مشابهی تاکید دارند؛ از جمله اینکه از آنجا که توانمند شدن فرایندی چند بعدی است و سطوح متفاوتی دارد، پژوهشگران باید در ساخت شاخصها یا متغیرهای مقیاس مربوط به توانمند شدن دقت نظر داشته باشند. چرا که چنین متغیرهایی ممکن است اثرات متمایز کننده مداخلات بر جنبههای مشخصی از توانمند شدن را پنهان نمایند.
آنها به دشواریهای سنجش توانمندی اذعان دارند. یکی از آن دشواریها تفاوت در دلالت معنایی توانمند شدن است که کبیر هم به آن اشاره کرده است و سنجشهای عام و فراگیر را ناممکن میکند. به این معنا که رفتارها و مشخصههایی که دلالت بر توانمند شدن در یک زمینه یا بافت دارند اغلب در جاهای دیگر دارای مفهومی متفاوت هستند. به عنوان مثال ممکن است تغییر در توانایی رفتن به مرکز بهداشت بدون کسب اجازه از اعضای مرد خانواده نشانهای از توانمند شدن در مناطق روستایی بنگلادش باشد اما مثلا در مناطق شهری پرو این گونه نباشد. همچنین از آنجا که توانمندی یک فرایند است نمیتوان بدون مطالعات تطبیقی حداقل در دو مقطع زمانی مورد سنجش قرار بگیرد.
دیگر عامل پیحیدگی از نظر آنها این است که مرزهای رفتاری و هنجاری که شاخصهای مناسب را برای سنجش توانمندی تعریف میکنند به طور مداوم در حال تحول هستند. یک شاخص در یک زمان ممکن است برای سنجش توانمند شدن شاخص مناسبی باشد اما در ده سال بعد این شاخص دیگر معنای توانمندی ندهد.
آنها نیز به مطالعات کیفی اهمیت میدهند و معتقدند توانمندی باید توسط مطالعات کیفی پیگیری شود چرا که فرایند توانمند شدن ذاتا ماهیتی کیفی دارد حتی شاخصهایی مانند مشارکت زنان در ساختارهای قدرت از قبیل نظام سیاسی نیز بدون ارائه یک مفهوم کیفی از چگونگی آن حضور یا معنی آن قادر نیستند به ما بگویند که آیا توانمند شدن تحقق یافته یا نه.
در نهایت آنچو مالتره و دیگران پیشنهادات میدهند که در کنار تلاش برای مستندسازی اثر مداخلات برنامهای و سیاستی، توجه بیشتر به سنجش توانمندی زنان در سطح میانی نیز مورد نیاز است. همچنین انجام پروژههای میان رشتهای بیشتر در زمینه جامعهشناسی، جمعیتشناسی، اقتصاد، انسانشناسی نیاز است که با تعامل بین یکدیگر کار تبدیل اجماع نظر فعلی در مورد مفهومپردازی به سنجش واقعی توانمند شدن زنان را تسهیل خواهد کرد.
نقد و نظر
آَشفتگی در شکل
کتاب « توانمندی زنان: نقدی بر رویکردهای رایج توسعه » همانطور که از نامش پیداست قرار است کتابی در نقد رویکردها و برنامههایی باشد که در ترکیب جنسیت و توسعه سالها در کشورهای مختلف اجرا شدهاند. از این رو مترجمین مقالاتی انتخاب کردهاند که به این هدف عمل بپوشاند اما مجموع مقالات در کنار هم از مشکل تکرار و عدم پیوستگی رنج میبرند. دو مقاله اول به نظریهپردازان این حوزه متعلق است و دو گزارش بعد در قالب ارائه گزارش به نهادهای بین المللی تدارک دیده شده که به همین دلیل تکرار موضوعات در آنها وجود دارد.
این مسئله در ترجمه نیز به چشم می خورد. ترجمه کتاب به دلیل تنوع مترجمین یکدستی و روانی لازم را ندارد و برخی اصول مثل معادل نویسی در همه مقالات رعایت نشده است.
مغفولات نظری
کتاب به طور خاص نظریات سه نظریهپرداز را مطرح می کند. نایلا کبیر که تاکید بر تغییر در ساختارهای کلان دارد و فریدا شهید و ویویان وی که تمرکزشان بر روی ساختارهای میانی و تغییر در این سطوح است. با وجود تذکری که کبیر درباره خطر یکسان انگاشته شدن فقر و توسعه می دهد و تاکیدی که بر فراتر رفتن از پاسخ به نیازهای اولیه و حتی تاثیر تامین نیازهای اولیه بر فرایند انتخاب، کنترل و آنچه که به دستاورد تعبیر می کند، چه او و چه شهید و وی همچنان توسعه را در همان ساحت فقر و توسعه و روابط بین آنها درک می کنند. غیر از اشاره کوتاهی که شهید درباره زنان طبقه متوسط دارد، جای دیگری به این پرسش نمیپردازند که زنان متعلق به طبقات اقتصادی دیگر در فرایند توسعه کجا حضور دارند؟
تقاطع تبعیض ها
یکی از مهمترین مسائلی که به خوبی در این کتاب مورد تاکید است توجه به عوامل دیگر به وجود آورنده تبعیض غیر از جنسیت، همچون قومیت، تفاوتهای فرهنگی-اجتماعی، سن در برنامه های توسعه، توانمندی زنان و سنجش آن است. این مقولات بارها مورد تاکید در کار محققان این کتاب قرار گرفته و به درستی به این مسئله اشاره دارند که بدون توجه به این تفاوتها نمیتوان به نتایج یک طرح توانمندی، امیدوار بود و در سنجشِ نتیجهبخش بودن طرحها نیز بدون اهمیت دادن به این مقولات، تحقیق در توضیح مسئله موفق عمل نخواهد کرد.
برگزیدن چارچوب تحقیقی که بر این تقاطع آگاه است، بر قدرت تاکید دارد و قدرت را به توانمندی گره میزند، میتواند راهگشای طرحها و تحقیقاتی باشد که در زمینه توسعه در کشور پیشنهاد و اجرا میشود.
روششناسی تحقیق
دعوت به استفاده از روشهای ترکیبی و روشهای ارزیابی مشارکتی[۲۹] در این مقالات به عنوان راهکاری برای بهبود تحقیقاتی که در زمینه توانمندسازی زنان پیشنهاد میشود، میتواند به عنوان یک الگوی مناسب در سنجش مورد استفاده قرار گیرد. در ایران در دههی اخیر استفاده از روش ارزیابی مشارکتی در طرحهای فقرزدایی، معیشت جایگزین و در سالهای اخیر در طرحهای مربوط به شهرداری و بهزیستی کاربرد داشته است. استفاده از این روشها در طرحهای مربوط به توانمندی زنان و البته استفاده از روشهای ترکیبی در سنجش این طرحها میتواند به محققان این حوزه در سنجش آنچه تاکید کبیر است؛ سنجش آن چیزی که باید سنجیده شود، یاری دهد.
در کشورهای همسایه
یکی از نقاط قوت کتاب تمرکز بر تجربههای کشورهای جنوب شرقی آسیا، هند و بنگلادش و به طور خاص کشورهای مسلمان و آشنایی با فرایند توانمندسازی در کشورهای دیگر است. با توجه به نزدیکی شرایط فرهنگی و اجتماعی این کشورها به ایران و مشابه بودن برخی برنامههای توانمندسازی زنان در ایران و این کشورها، بررسی شاخصهای سنجش برنامههای توسعه در این کشورها میتواند برای محققان در ایران راهگشا باشد.
یک نمونه از این همانیها را میتوان در نقدهایی که به برنامههای صندوق اعتبارات خرد در کشورهای مختلف در این کتاب آورده شده و شاخصهایی که در سنجش آن مورد بررسی قرار گرفته، در سنجش موفقیت طرح صندوقهای اعتبارات خرد زنان روستایی و عشایری در ایران بهره برد. این مسئله از آنجا مهم است که این دست تحقیقات در ایران سابقه چندانی ندارند و انباشت دانش در این زمینه صورت نگرفته و تدوین برنامههای توسعه نیاز جدی به اینگونه بررسیها دارد.
همچنین برخی نقدهایی که در کتاب به آن اشاره شده مثل نقدی که شهید و وی به معادلهای Empowerment کردهاند نیز در ایران نیاز به تدقیق دارد و پرسیدن این سوال همچنان اهمیت دارد که آیا این معادل، معنای حذف قدرت از فرایند توانمندی را نمیدهد؟
[۱] Empowerment
[۲] Fourth World Conference on Women, Beijing 1995
[۳] گردآورنده در مقدمه کتاب این مسئله را مطرح کرده که در این کتای واژه قدرتمندی، قدرتمند شدن و توانمندی و توانمندسازی به تناسب و بسته به معنای مورد نظر نویسندگان در برابر واژه Empowermentبه کار رفته است. این نوشته نیز به این اصل کتاب پایبند بوده است.
[۴] Resources, Agency, Achievements: Reflections on the Measurement of Women’s Empowerment.
[۵] Naila Kabeer
[۶] Institute of Development Studies, Sussex
[۷] London School of Economics
[۸] Women’s Empowerment in Muslim Contexts: gender, poverty and democratisation from the inside out (WEMC)
[۹] Vivienne Wee
[۱۰] Farida Shaheed
[۱۱] . Gender and empowerment: definitions, approaches and implications for policy
[۱۲] .Zoe Oxaal
[۱۳] Sally Baden
[۱۴] Canada International Development Agency (CIDA)
[۱۵] Measuring women’s empowerment as a variable in International Development
[۱۶] Anju Malhotra
[۱۷] Sidney Ruth Schuler
[۱۸] Carol Boender
[۱۹] Doxa
دوکسا به سنتها و باورهایی اشاره دارد که فراتر از گفتار و استدلال بحث ناشده، بینام و بدون استدلال و مداقه پذیرفته شدهاند. (ص۲۳)
[۲۰] The United Nation Development Programme (UNDP)
[۲۱] Public sphere
[۲۲] Beijing Platform for Action
[۲۳] Convention on the Elimination of All Forms of Discrimination against Women
[۲۴] The Millennium Development Goals
[۲۵] Mohanty
[۲۶] Gender Empowerment Measure (GEM)
[۲۷] Gender Development Index (GDI)
[۲۸] Human Development Report (HDR)
[۲۹] PRA: Participatory rural appraisal
PUA: Participatory Urbon appraisal
FEMPAR:Feminist Participatory rural appraisal
[i] این مقاله به سفارش موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی تحت عنوان طرح « «فیش تحلیلی انتقادی مطالعاتی کتاب» نوشته شده است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.