ترجمه پرستو موسوی
زنانه شدن فقر بر این دلالت دارد که درصد زیادی از فقرا را در سطح جهان زنان تشکیل میدهند. صندوق توسعه سازمان ملل متحد برای زنان [۱](UNIFEM) پدیده زنانه شدن فقر را «فقر شدیدی که زنان خصوصا در کشورهای در حال توسعه تحمل میکنند»؛ تعریف کرده است. این پدیده تنها نتیجه بیدرآمد بودن زنان نیست بلکه نتیجه محرومیتِ زنان در استفاده از توانمندیهای خود و تعصبات جنسیتی حاکم بر جامعه نیز هست. این فقر شامل محرومیت زنان در انتخاب نوع زندگی و استفاده از فرصتهایشان، مانند توانایی هدایت کردن زندگی خود به صورت خلاقانه، سالم و بلند مدت، لذت بردن از حقوق پایهای مانند آزادی، احترام و کرامت انسانی است. رشد فزاینده زنان فقیر و شدت فقری که درگیرش هستند، با افزایش خانوادههای زنسرپرست مرتبط است.
عبارت زنانه شدن فقر به خودی خود بحثبرانگیز است و به اشکال مختلف تعریف شده است. در سال ۱۹۷۸ دایانا پیرس[۲] پس از انجام تحقیقات بسیار زیاد و دریافت این حقیقت که بسیاری از زنان در آمریکا همانند بسیاری از زنان سرتاسر دنیا با فقر درگیرند، عبارت زنانه شدن فقر را ابداع کرد. براساس تحقیقات پیرس، دوسوم فقرای بالای ۱۶ سال زنان بودند.
دلایل فقر:
عوامل متعددی بر زنانه شدن فقر موثرند، این عوامل ریسک فقیر شدن زنان را بالا میبرند. گرچه دلیل اصلی فقر درآمد پایین است اما فقر از جنبههای زیادِ بهم مرتبطی تشکیل شده است. مادرانِ تنها، معمولا در بالاترین ریسکِ بودن در فقر شدید هستند به دلیل اینکه درآمد آنها برای پرورش کودکانشان ناکافی است. درآمد آنها، امکان دسترسی به تحصیل و تغذیه خوب برای کودکانشان را پایین میآورد. درآمد پایین پیامد تعصبات اجتماعی است که زنان برای دستیابی به شغل رسمی با آن مواجه هستند. این مشکل چرخه فقر را عمیقتر میسازد. هرچه تعداد زنان فقیر افزایش یابد، دلایل بیشتری بر فقر موثر است که باید بررسی شود. فقر چند بعدی است و لذا عوامل اجتماعی، جمعیتشناختی، فرهنگی و اجتماعی بر یکدیگر تاثیر میگذارند و در استقرار فقر مشارکت دارند. فقر پدیدهای شامل چندین مانیفست و علت و معلول است. در ذیل به سه دلیل اشاره شده است:
درآمد نامتجانس
واضح است که نبود درآمد، دلیل اصلی فقیرشدن زنان است. محرومیت از درآمد، مانع دستیابی زنان به منابع و تبدیل منابع مالی به موقعیت اجتماعی و اقتصادی میشود. در مقابل درآمد بالاتر موجب دسترسی بیشتر به مهارتهای کاری میشود و به دست آوردن مهارتهای کاری بالاتر نیز موجب افزایش درآمد میشود. وقتی درآمد زنان به نسبت مردان کمتر باشد، محرومیت زنان از تحصیلات پایهای و مراقبهای بهداشتی، بیشتر است. این محرومیت در نهایت موجب میشود که توانایی زنان برای دستیابی به حقوق بالاتر تضعیف شود.
محرومیت از یک نسل زنان به نسل دیگر منتقل میشود که موجب پایدار شدن زنانه شدن فقر میشود. دلیل اصلی پشت این چرخه فقر، درآمد پایین زنان به دلیل مراقبت از فرزندانشان است. در بسیاری از مکانها، تبعیض جنسیتی مداوم در محل کار، اجازه داشتن کارهای بهتری را به اکثریت زنان نمیدهد.
خانوارهای زنسرپرست:
بررسی خانوارهای زنسرپرست در روشن ساختن پدیده زنانه شدن فقر بسیار حیاتی است. خانوادههای زنسرپرست به دلیل نبود درآمد و منابع در ریسکِ بالای فقیرشدن قرار دارند. رشد فزاینده خانوادههای زنسرپرست موجب افزایش درصد زنان فقیر میشود. مادران مجرد، فقیرترین مادران جامعه هستند و فرزندان آنها در قیاس با همسالان خود از امکانات کمتری برخوردارند. فاکتورهای زیادی در این پدیده دخیل هستند. مهاجرت، بیماری و مرگ شوهر موجب افزایش خانوارهای زنسرپرست در کشورهای در حال توسعه میشود.
خانوارهای زنسرپرست بیشتر در معرض فقر هستند زیرا تعداد کمتری از اعضای خانوار امکان کسب درآمد و پشتیبان مالی از خانوار را دارند. بر طبق پژوهش موردی انجام شده در زیمباوه، خانوارهای زنسرپرست، درآمد تقریبی نصف خانوارهای مردسرپرست دارند. به علاوه، خانوارهایی با مادر مجرد به دلیل کمبود دسترسی به منابع اصلی و حیاتیِ زندگی، فقیرتر هستند. آنها دسترسی به امکانات، دسترسی به استانداردهای مناسب زندگی و همچنین دسترسی به نیازهای اصلی خود مانند مراقبتهای بهداشتی و تحصیلات را ندارند. خانوارهایی با مادر مجرد با مشکلات عدم تساوی جنسیتی، بیشتر مواجه هستند به دلیل آنکه زنان در مقایسه با مردان بیشتر در معرض فقر و عدم دسترسی به نیازهای ضروری زندگی هستند.
محرومیت فرهنگی و اجتماعی:
فقر نمیتواند فقط با آمار و گزارشاتی مانند خط فقر تعریف شود. مفهوم محرومیت فرهنگی و اجتماعی به تعریف فقر به عنوان فرآیندِ چند عاملی کمک میکند. بسیاری از کشورهای در حال توسعه خصوصا بخشهایی از آسیا، آفریقای شمالی و آمریکای لاتین هنجارهای اجتماعی و فرهنگیای دارند که مانع دسترسی زنان به کار رسمی میشود. این هنجارهای اجتماعی و فرهنگی به زنان اجازه نمیدهد که بهرهوری زیادی در خارج از خانه و چانهزنی بالایی در داخل خانوار داشته باشند. این نابرابری اجتماعی، زنان را از توانمندیهایشان محروم میکند، خصوصا در مورد کار، و زنان را در معرض ریسک فقر بالاتری قرار میدهد. افزایشِ جداسازی شغلی بر اساس جنسیت و شکاف دستمزد بین مردان و زنان، آنان را در معرض فقر بیشتری قرار میدهد.
اندازهگیری فقر:
وجه مهم زنانه شدن فقر، درکِ نحوه اندازهگیری فقر است. درآمد تنها عامل تاثیرگذار بر فقر نیست. برای بررسی این مسأله چندبعدی، باید تحقیق درستی برای شناسایی شاخصهای اندازهگیری فقر انجام شود و سپس نتیجه تحقیق در دسترس قانونگذاران علاقمند به توانمندسازی زنان قرار گیرد. اغلب، ادغام شاخصها به دلیل تمرکز آنها بر مسائل مالی مورد انتقاد قرار گرفته است؛ خصوصا در مواردی که دادهها در خصوص درآمد زنان بسیار پراکنده باشد و زنان را به یک گروه بزرگ غیرمتفاوت طبقهبندی کنند.
سه شاخصی که اغلب مورد بررسی قرار میگیرد: شاخص توسعه جنسیت (GDI[۳])، سنجش توانمندسازی جنسیت (GEM[۴]) و شاخص فقر انسانی (HPI[۵]) است. دو شاخص اول مرتبط با جنسیت هستند که در آنها دادههای زنان برای اندازهگیری نابرابری جنسیتی جمعآوری میشود. این شاخصها برای درک نابرابری در انتخاب و فرصتهای جنسیتی مفید است. بنابراین HPI تمرکزش بیشتر از معیارهای درآمدی بر معیارهای محرومیت است. GDI شاخصهای توسعه انسانی (HDI[۶]) را با احتساب سه عامل ذیل اصلاح میکند:
- طول عمر زندگی مردان و زنان
- تحصیلات یا دانش
- استاندارد مناسب زندگی
هدف این شاخص رتبهبندی کشورها براساس توسعه انسانی و تساوی جنسیتی است. این شاخص گرچه موجب افزایش توجه دولتها به توسعه و نابرابری جنسیتی شده، با این وجود هر سه شاخص به دلیل در نظر نگرفتن جنبههای مهمی مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
این شاخص در درک زنانه شدن فقر نقش مهمی دارد و ممکن است کشورهای با امتیاز کمتر را ترغیب به تمرکز بر خطمشیها برای اندازهگیری و کاهش نابرابری جنسی نماید.
GEM فرصتهای درآمدی و سیاسی زنان را از ۴ طریق زیر اندازهگیری میکند:
- آنالیز کردن اینکه چند کرسی دولتی در اختیار زنان است.
- نسبت سمتهای مدیریتی که توسط زنان اشغال شده است.
- سهم زنان از شغل
- نسبت درآمدی تخمینی زنان به مردان
HPI یک رویکرد غیردرآمدی چند بعدی است. این شاخص چهار بعد را در نظر میگیرد:
- بقا
- دانش
- استاندارد مناسب زندگی
- مشارکت اجتماعی
این شاخص در درک و شفافسازی تفاوت بین فقر انسانی[۷] و فقر درآمدی مفید است. به عنوان مثال برخلاف ثبات درآمدی بالای آمریکا، این کشور بیشترین فقر انسانی را در میان ملتهای توسعهیافته دارد. در مقاله «به سوی اندازهگیری جنسیتی فقرانسانی[۸]»، الیزابت دِربین[۹] شاخص HPI را نقد و آن را به شاخصهای جنسیت بسط میدهد. او بحث میکند که HPI سه بعد فقر را که شامل طول مدت زندگی که با نسبت جمعیتی که عمر زیر ۴۰ سال دارند اندازهگیری میشود، نبود دانش که با نسبت افراد باسواد اندازهگیری میشود و استانداردهای مناسب زندگی که با شاخصهای ترکیبی شامل دسترسی به خدمات سلامتی، دسترسی به آب سالم و سوء تغذیه کودکان زیر ۵ سال اندازهگیری میشود، در بر میگیرد. این سه شاخص میتواند به طور خاص برای نابرابری جنسیتی در نظر گرفته شود. به رغم کارکرد آن، مهم است در نظر داشته باشیم که HPI نمیتواند شاخص اندازهگیری درستی از فقر باشد به این دلیل که محرومیتهای اصلی مانند نبود مالکیت و اعتبار که برای موقعیت چانهزنی زنان در خانوار ضروری هستند را اندازهگیری نمیکند.
رویکرد چندبعدی
زنانه شدن فقر از بعدهای متعددی آنالیز میشود تا جنبههای مختلف عدم برابری جنسیتی و راهحلهای بالقوه آن درک و بررسی شود. رویکرد ظرفیت[۱۰] جنبههای مختلفی از فقر را مطالعه میکند که میتواند به توانمندسازی افراد کمک کند تا بتوانند در زندگی شخصی خود عامل باشند. این مطالعات به بررسی امکانات و انتخابهای شخصی در دسترسِ زنان میپردازد. رویکرد چند بعدی، چهار بعد بهداشت و سلامت، تحصیلات، قدرت تصمیمگیری و استخدام را بررسی میکند.
بهداشت و سلامت
دسترسی زنان فقیر به منابع و خدمات مراقبتهای بهداشتی- سلامتی کم است. نابرابری جنسیتی در جامعه مانع استفاده زنان از خدمات بهداشتی- سلامتی میشود و زنان در معرض ریسک فقر بهداشتی- سلامتی هستند. زنان فقیر به صورت خاص به نسبت، در برابر خشونتهای جنسی و اچآیوی/ ایدز آسیبپذیرتر هستند، به دلیل آنکه در بیشتر مواقع توان دفاع از خودشان در مقابل افرادی که ممکن است آنها را مورد آزار و اذیت جنسی قرار دهند، ندارند. در کره، فقر بهداشتی- سلامتی فاکتور اصلیِ فقر خانوار است.
تحصیلات
تحصیل زنان و فرزندان آنان، علیالخصوص دختران میتواند فرصتهای بهتری برای زنان ایجاد کند. این فرصت به آنها این امکان را میدهد تا در فقر کمتری زندگی کنند و موقعیت اجتماعیشان را ارتقا دهند. کشورهای با تبعیض نژادی و سلسه مراتب اجتماعی قویتر، دسترسی زنان به تحصیلات اولیه را محدود میکنند. حتی درون خانوارها، تحصیلات دختران اغلب برای فرستادن پسران خانواده به مدرسه قربانی میشود. ابعاد مهم ظرفیتهای مورد نیاز زنان شامل ۱) آزادیِ انتخاب در مسائل مرتبط با زندگیشان که در مورد آنها اطلاع کافی دارند و ۲) فرصتهای دستیابی به اهدافشان است. اصلیترین پیش نیاز برای دسترسی زنان به این منابع و اطلاعات، تحصیلات اولیه است. این موضوع نه تنها زنان را قادر میسازد تا فقر خانوار را کاهش دهند، بلکه شانس تحصیل کودکان، بهداشت مادری و آزادی جابجایی[۱۱] را افزایش میدهد.
قدرت تصمیمگیری
قدرت تصمیمگیری زنان در موقعیت چانهزنی آنها درون خانوار نقش محوری دارد. قدرت تصمیمگیری، که بیانگر چگونگی تصمیمگیری زنان و مردان است، بر کل واحد خانوار موثر است. زنان و مردان اغلب دیدگاههای بسیار متفاوتی در تعیین اولویتهای خانواده دارند. عواملی که تعیین میکند کدام عضو خانوار دارای بیشترین قدرتِ تصمیمگیری است، در فرهنگهای مختلف متفاوت است، اما در بیشتر کشورها عدم تساوی شدید جنسیتی وجود دارد. مردهای خانوار معمولا دارای قدرت بیشتری هستند. این قدرت، تعیین کننده انتخاب مورد نیاز زنان برای موارد مرتبط با سلامتیشان، توانایی دید و بازدید از دوستان و خویشاوندان و هزینههای خانوار است. توانایی انتخاب مراقبتهای بهداشتی و سلامتی توسط زنان، بر سلامت زنان و کودکانشان تاثیر دارد. چگونگی تصمیمگیری در خصوص هزینهها بر تحصیل، رفاه و بهداشت زنان و کودکان تاثیر میگذارد. آزادی زنان در جابجایی، بر توانایی آنان جهت فراهم کردن نیازهای خود و کودکانشان موثر است.
تبعیض جنسیتی درون خانوار اغلب ریشه در تعصبات قومی درباره موقعیت اجتماعی زنان دارد. متغیرهای اصلی قدرت چانهزنی خانوار شامل کنترل درآمد و مالکیت، سنِ دسترسی به تحصیلات و سطح تحصیلات میشود. هرچقدر که قدرت تصمیمگیری زنان افزایش یابد، رفاه کودکان و خانوار بیشتر میگردد. زنانی که به تحصیلات بالاتر دست یافتهاند بیشتر محتمل است نگران بقا کودکان، سوتغذیه و گذران آنها در مدرسه باشند. مطالعه زوجهایی اسپانیایی که هر دو درآمد دارند نشان میدهد که بسیاری از تصمیمات، مشروط به هنجارهای اجتماعی است و همه تصمیمات از طریق مذاکره و یا اجماع نظرات اتخاذ نمیشود.
استخدام
فرصتهای استخدام برای زنان در سرتاسر دنیا محدود است. توانایی کنترل محیط کاری ضروری است؛ بدین معنی که محیط بایستی به گونهای کنترل شود که دسترسی مساوی به کار انسانی و اجازه رابطه معنادار با کارمندان دیگر مهیا شود. استخدام فقط به استقلال مالی مربوط نمیشود، بلکه به ایجاد امنیت بالاتر برای زنان نیز مرتبط است که از طریق ایجاد موقعیت حقوقی، و تجربه حین کار ایجاد میشود. ایجاد امنیت علیالخصوص برای زنان خجالتی و تحت کنترل خانوادهها و برای خانوادههایشان مهم است چراکه موجب میشود زنان موقعیت چانهزنی بهتری درون خانواده برای دستیابی به شغل دلخواهشان داشته باشند. هرچند که رشد بسیار زیادی در خصوص استخدام زنان داشتهایم، کیفیت کار در دسترس زنان همچنان غیر مساوی باقی مانده است.
دو نوع کار وجود دارد: رسمی و غیر رسمی. کار رسمی توسط دولتها قانونمند شده و کارمندان از وجود دستمزد و حقوق اصلی مطمئن هستند. استخدام غیررسمی در شرکتهای کوچک غیرثبت شده اتفاق میافتد. معمولا آنها منابع بزرگ استخدام زنان هستند. بار کارهای مراقبتی غیررسمی عمدتا بر دوش زنان قرار دارد و زنان به نسبت مردان طولانیتر و سختتر کار میکنند. این موضوع بر توانایی آنها بر تغییر شغل، سمت و ساعت کاری و تصمیم ترک کار اثر دارد. زنانی که مدرک دانشگاهی و یا سایر مدارک بالاتر تحصیلی دارند، به بودن در کار فعلیشان، با وجود عهدهدار بودن مسئولیتهای مراقبتی تمایل دارند. البته این زنان نیز هزینه از دست دادن فرصتهای شغلی را هنگامی که استخدام خود را از دست میدهند، احساس میکنند. داشتن فرزند همچنان به صورت تاریخی بر انتخاب زنان بر ماندن در کارشان تاثیر دارد. در حالی که تاثیر فرزند بر کار زنان از دهه ۱۹۷۰ کاهش یافته، استخدام زنان در حال کاهش است. این موضوع کمتر به پرورش کودکان مرتبط است بلکه بیشتر به بازار کار بد برای زنان، مادران و زنان بدون فرزند مرتبط است.
تقسیم بندی نژادی
زنانِ اقلیت در آمریکا (علیالخصوص زنان سیاه و لاتین) دو برابر زنان سفید محتمل است که در فقر زندگی کنند. این موضوع از سه منظر ذیل بررسی شده است:
ساختار خانواده
بیشتر زنان به دلیل تغییر در ساختار خانوادگی در فقر زندگی میکنند. افزایش نرخ طلاق و زنان سرپرست خانوار دو فاکتور اصلی تغییر در ساختار خانواده هستند. خانوارهای زنسرپرست در بدترین وضعیت اقتصادی هستند و رفاه اقتصادی آنها وابسته به وضعیت تاهل و نژاد خانوار است. زنان سفیدپوست معمولا به منابع درآمدی دیگری از طریق ازدواج یا رابطه با کسبکنندگان درآمد سطح بالاتر (معمولا مردان سفیدپوست) دسترسی دارند؛ در حالی که زنان سیاهپوست در مقایسه با زنان سفیدپوست کمتر محتمل است مردان سفیدپوست را به عنوان شریک خود داشته باشند. همچنین احتمال دارد شریک زندگیای داشته باشند که درآمد کمتری نسبت به مردان سفیدپوست همتراز خود داشته باشد. نبود فرد بالغ صاحب درآمد در بیشتر ِموارد دلیلی است که مانع رفاه زنان اقلیت و فرزندان آنها میشود.
تحصیلات
تحصیلات به عنوان عاملی که بر فقیر بودن زنان به نسبت مردان تاثیر دارد، در نظر گرفته میشود. ۶۳% از خانوارهای زنسرپرست که دارای فرزندان زیر ۱۸ سال هستند تحصیلات خود را به پایان نرساندهاند. با این وجود برای زنانِ اقلیت، عوامل اجتماعی و اقتصادی جزء عوامل تاثیرگذار در دریافت تحصیلات کمتر به نسبت زنان سفیدپوست است. انبوه زیادی از این زنانِ اقلیت فقیر در مناطق شهریاند که دارای کیفیت پایین تحصیل و نبود سرمایه پولی در مدارس داخل شهری است.
دسترسی به شغلهای با درآمد بالاتر
دسته بندی محل سکونت بر اساس کلاس اقتصادی و نژاد، مانع دستیابی کارگران با مهارت پایین به خصوص اقلیتها به شغلهای برون شهری میشود. خانوارهای زنان اقلیت به نسبت همسانان سفیدپوستشان بیشتر محتمل است در مراکز شهر زندگی کنند. به دلیل اینکه کسب و کارها بیشتر به سمت مناطق برون شهری نقل مکان کردهاند، افراد ساکن در داخل شهر (مکانی که بیشتر اقلیتها ساکنند) اغلب مواجه با کاهش فرصتهای کاری هستند.
مرجع:
https://ipfs.io/ipfs/QmXoypizjW3WknFiJnKLwHCnL72vedxjQkDDP1mXWo6uco/wiki/Feminization_of_poverty.html
[۱] United Nations Development Fund for Women (UNIFEM)
[۲] Diana Pearce
[۳] GDI: Gender-related Development Index
[۴] GEM: Gender Empowerment Measure
[۵] HPI: Human Poverty Index
[۶] HDI: Human Development Index
[۷] فقر انسانی بر نبود حقوق پایهای مانند کرامت و آزادی تمرکز دارد
[۸] Towards a Gendered Human Poverty Measure
[۹] Elizabeth Durbin
[۱۰] Capability approach
[۱۱] در بعضی خانوارها در سرتاسر دنیا زنان اجازه رفت و آمد، خرید، معاشرت با دوستان و اقوامشان بدون اذن مرد سرپرست خانوار را ندارند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.